سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک سال گذشت...

یک سال گذشت از آخرین بروز رسانی وبلاگی که روزانه 800 الی900 نفر بازدید کننده داشت...

نمیدونم هنوز کسی هست بیاد اینجا یا نه...

اما چیزی که منو وادار میکنه برای نوشتن...همان حسی هست که سال 84 یا 85 برای راه اندازی وبلاگ داشتم...یعنی می نویسم برای خود و برای دل خود...!!!

اما یونس بیست الان شده است 28 ساله و شاید بسیار متفاوت تر از قبل!!!

شعری می گذارم برای شروعی مجدد در وبلاگ... البته که این شعر ،بسیار بی ربط است از عنوان زیبای این وبلاگ که امیدوارم اهل فن به بزرگواری خودشان ببخشن و صد البته اهل ذوق لذت برن از این شعر

تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم

همین زمان علنی حاضرم قسم بخورم 

 

به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم

و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم 

 

که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی

به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم 

 

تو در میان کسانیکه بینشان هستی

طلای در لجنی حاضرم قسم بخورم 

 

سکوت میکنی اما در انتهای سکوت

لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم 

 

دلت بهانه و جمعی به فکر صید تو اند

برای اینکه زنی حاضرم قسم بخورم 

 

از این غزل خوشت آمد و مانده ای که از آن

چگونه دل بکنی حاضرم قسم بخورم 


[ پنج شنبه 93/1/21 ] [ 8:55 عصر ] [ یونس 20 ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب