سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوباره روز های انقلاب تو از راه رسیده است ای امام،و با لبخند تو که از اسارت طاغوت رهایمان کردی،شادیم و بر این شادی نماز شکر می گذاریم.

بختیاری


[ دوشنبه 88/11/12 ] [ 9:53 صبح ] [ ] [ نظر ]

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرُّحیمِ

وَالفَجرِ(1)

وَلَیَالٍ عَشرٍ(2)

وَالشَّفعِ وَالوَترِ(3)

وَاللَّیلِ إِذَا یَسرِ(4)

هَل فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجرٍ(5) 



به نام خداوند بخشنده ی مهربان

به سپیده دم سوگند(1)

و به شبهاى دهگانه(2)

و به زوج و فرد(3)

و به شب، هنگامى که (به سوى روشنایى روز) حرکت مى‏کند سوگند (که پروردگارت در کمین ظالمان است)!(4)

آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمّى براى صاحبان خرد نیست؟!(5)



ســـلام بر فجــر روشن انقلاب شکــوهمند اســلامی ،

ســـلام بر امداد الهـــی ،

ســـلام بر روح خـــدا بر کالبد زمان.


بارالها، تو چنان کن که تا ظهور حجّتـــت(عج) وتا پای جان ،

نگهبان خوبی برای این انقـــلاب الهـــی باشیم.

آمیـــن.


.*اَللّـــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـــدٍ وَ آلِ مُحَمَّـــدٍ وَ عَجِّل فَرَجَـــهُم*.
 


[ یکشنبه 88/11/11 ] [ 2:1 عصر ] [ ] [ نظر ]

دوست دارم که یک شب جمعه،صبح گردد به رسم خوش عهدی،ناگهان بشنوم ز سمت حجاز،نغمه دلخوش انا المهدی

بختیاری


[ جمعه 88/11/9 ] [ 12:5 عصر ] [ ] [ نظر ]

حسین یکتا
آن سوی خاکریز


دریافت فایل کامل صوتی :
http://www.farhangnews.ir/site/Default.aspx?tabid=2&CId=8&NewsId=14803

 

 
 
- "قمصریان" مجری برنامه هم یکی از وبلاگ نویسان بود که تا لحظه اجرا از مسئولیتش بی خبر بود ولی با وجود این از عهده اجرا بر آمد.
- مجری برنامه در ابتدا چند تا واگویه داشت. اول این که جمع را به صمیمیت دعوت کرد و در ادامه گفت که از این برنامه فقط به بهانه اعتراض قشر مخلص و بی سر و صدای وبلاگ نویس به هتک حرمت "خواسته" جریان "ناخواسته ای" به ساحت مقدس امام برگزار شده است که این صحبت ها با صلوات حاضرین همراه شد .
-کلیپی چند دقیقه ای از سخنرانی رهبر معظم انقلاب در دیدار با طلاب (مورخ 88/9/22) در مورد موضوع هتک حرمت به امام (ره) پخش شد.
- در میان حضار همه جور وبلاگ نویسی یافت می شد. از جوانان دانشجو گرفته تا طلبه ها و جانبازان دفاع مقدس.
- "سردار حاج حسین یکتا " جانباز دفاع مقدس نیز سخنرانی کرد و به نکاتی اشاره کرد که برای بیشتر حضار جالب توجه بود.
- یکتا در بخشی از سخنانش گفت سال 59 که جنگ شروع شد. همه فهمیدند که جنگ شروع شده است اما همه جبهه نرفتند. باور کنیم که جنگ فرهنگی آغاز شده است. اگر در این جبهه هستیم باشد پشت خاکریز باشیم .قانون خدا ثابت است. اگر با وضو پشت کامپیوتر بنشینی و برای رضای خدا کار کنی، حرف هایت بر دیگران تاثیر خواهد گذاشت. نگویید جمعمان کم است و پوشش رسانه ای نداریم. فرماندهی تکلیف را روشن کرده است، بچه بسیجی ها باید به میدان بیایند.
می دانید چرا به امام می زنند؟ این ها با اصل ولایت فقیه مشکل دارند. برای این که اگر یک روز کسی گفت انا المهدی بگویند طبق قانون دارد می گوید؟ حالا که فتنه زیاد شده فقط به دو لب آقا باید نگاه کرد ...
- بعد از سخنان سردار یکتا، شعار های مرگ بر امریکا و مرگ بر منافق جدید و مرگ بر اسرائیل سرداده شد .
- از نویسنده وبلاگ "آه نی" به خاطر طرح برجسته افسر برتر جنگ نرم تقدیر شد .
- درپایان مراسم هم بیانیه وبلاگ نویسان در محکوم کردن هتک حرمت بنیانگذار جمهوری اسلامی خوانده شد و وبلاگ نویسان با خواندن سرودی دسته جمعی سالن را ترک کردند .
نکته : با توجه به اهمیت موضوع و تعداد زیاد وبلاگ های فعال اصول گرا در دنیای نت، اطلاع رسانی کافی در زمینه این برنامه صورت نگرفته بود و بسیاری از وبلاگ نویسان از وجود این مراسم بی خبر بودند. البته مسئولین برگزاری این مراسم اعلام کردند که این برنامه در عرض دو سه روز تدارک دیده شده و از بابت این مشکلات و زمان برگزاری که مورد اعتراض برخی بود از حاضرین عذر خواهی کردند .

متن سخنرانی

بسم الله الرحمن الحیم

دیشب با بنده تماس گرفتند و خبر دادند که جمعی از دوستان وبلاگ نویس جمع هستند خیلی فکر کردم که چه بگویم، چون بنده راوی هستم و کارم روایتگری است و از سوی دیگر خواستم مطالبی بگویم که در این فضای جنگ نرم و تهدید نرم و ناتوی فرهنگی که شکل گرفته شده است و به یک نگاهی می توان گفت که این جمع ها و جمع شما خط مقدم این جنگ نرم  است و هم تطبیقی با حال و هوای آن موقع داشته باشد که حقیقتا هرچه الان داریم از شهداست آن فضاست در جمعمان حاکم شود و بحثمان در فضای تخصصی شما باشد.

آن چیزی که در این چند دقیقه می خواهم خدمتتان عرض کنم این است که ما اولا به این باور برسیم که در بسیاری مواقع در انقلاب حرف های اصلی گم می شود شعار و جنجال یک چیزی و عبور از یک موضوعی گاهی اوقات بیشتر از واقعیت یک مطلب و اصل مطلب که پرداخته می شود هست.

همه صحبت از جنگ و تهدید نرم و ناتوی فرهنگی می کنند و بیان می دارند که دشمن سرمایه عظیمی را در جبهه فرهنگی قرار داده است. این سوی میدان صحبت از این است که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم چه بودجه ای باید اختصاص دهیم و حرکت را کجا باید انجام دهیم و جبهه خودی را چگونه باید شکل دهیم و خاکریز بچه حزب اللهی و بسیجی ها را چگونه باید ساماندهی کنیم که البته در زمینه ساماندهی واقعا ضعیف هستیم. من قصد دارم خاطراتی  از زمان جنگ را با جنگ امروز که در دانشگاه ها و کف جامعه است  بیان دارم و تطبیق آن به عهده خود شما باشد.

در 31 شهریور که بمباران شروع شد همه به این باور رسیدن که جنگ شروع شد چون صدای بمب ها آمد اما همه به جبهه رفتند؟امام(ره) در همان روز فرمودند که جنگ در راس امور است و از سوی دیگر فرمودند که دزدی آمده و سنگی انداخته و رفته است. پس جنگ را همه باور کردند اما همه جبهه نرفتند وگرنه جنگ ما 8 سال به طول نمی انجامید اگر سیل جمعیت و واقعیت جمعی که باید به جنگ می رفت و واقعا پای آن می ایستادیم خیلی از قصه ها فرق می کرد. جمعیت به جبهه می رفتند و اعزام ها شکل می گرفت و شور و حال در مملکت برقرار بود. اما آیا واقعا جنگ در همه ارکان نظام در امور بود که گاهی اوقات لنگ حداقل ترین مسائل می شدیم و یا گاهی اوقات یک بچه بسیجی باید دو دوره می ایستاد برای اعزام به جبهه و یا بسیجی که دوره اش در خط تمام می شد جایگزین برایش نبود و چندین ماه در خط می ایستاد. لذا اولا ما باید الان باور کنیم که جنگ شروع شده است که مسلما همه ما به این باور رسیده ایم اما آیا واقعا همه در این جنگ هستیم. رفقا دو حالت بیشتر ندارد و در واقع وسط ندارد یا هستیم ، یا نیستیم حال اگر هستیم اتفاق بعدی می افتد، دیگر خانه خرابید و زندگی تعطیل است و همه جبهه، به قولی زندگی در زیر سایه جنگ.

طرف می رفت ازدواج کند می گفت می روم جبهه شهید می شوم و یا می رفت درس بخواند می گفت تا قبل از اعزام می خوانم و لحظه اعزام حتی اگر به امتحاناتم هم بخورد می روم جبهه و در واقع همه چیز در زیر سایه جنگ بود. الان اگر کسی بگوید من در جبهه فرهنگی هستم اوضاع زندگی اش باید یک بویی بدهد و حال و هوای خاصی باید داشته باشد. امروز در این جلسه آمده ایم تا بگوییم هرچه داریم از امام است و پیر میکده عشق است و اگر وی نبود معلوم نبود ما کجا بودیم باید تکلیف خودمان را روشن کنیم.اگر قرار است در جبهه و جنگ نرم باشیم باید پشت خاکریز باشیم و باید در اهواز و قرارگاه باشیم و باید فانسخه خود را بسته باشیم و پوتین های خود را پوشیده باشیم و سر پست نگهبانی باشیم و مطیع امر فرماندهی باشیم .

جنگ دارای آداب است و ما آداب را رعایت نمی کنیم و می گوییم که چرا ضربه می خوریم. مسلما امکاناتی که دشمن در اختیار دارد قابل مقایسه با این سوی میدان نیست پس چه خبر است؟

روزی که چند بچه بسیجی برای خدا جنگ نا منظم را شروع کردند و یک شهید چمران همراه با چند بچه بسیجی ایستاد و نه قرارگاه و نه فضایی و نه امکاناتی و هماهنگی میان ارتش و سپاهی و بنی صدر هم فرمانده و رئیس جمهور حال چگونه جلوی دشمن تا دندان مسلح گرفته شد. چطور شد که در آنجا توانستیم بایستیم و بگیریم. رفقا قانون خداوند قانونی ثابت و حتمی است، کجا تقوی بوده است و رعایت کردیم و ایستادیم و کجا تمام آبرو و هستی خود را گذاشتیم و خداوند نگذاشت.

چند دانشجوی بسیجی برای خداوند از دیوار لانه جاسوسی بالا رفتند و کار که تمام شد  رسانه و مصاحبه هایش برای بقیه امثال موسوی خوئینی ها شد و یا امثال علم الهدی ها به زیر تانک رفتند و جلوی دشمن را گرفتند و مسائل مطبوعاتیش برای دیگران شد. حال چه کسانی آماده اند که در محیط مجازی و وبلاگ و جنگ نرم مانند اخلاص شهید علم الهدی به هویزه بروند و لذا یا در جبهه هستیم و یا نیستیم. پس باور داریم که جنگ شروع شده است و در اینجا ثبت نام می کنند برای اعزام. چه کسانی حاضرند با این نگاه برویم. دشمن ما در محیط مجازی مبلغی در حدود 20 میلیون دلار برای مقابله قرار داده است آیا ما از این پول ها داریم و تازه اگر هم پولش باشد آنقدر نفوذی موجود است که اجازه کار نمی دهند که اصلا پولش را هم نداریم حال با چه نگاهی باید وارد این جنگ شد؟؟؟

پس ما امروز در این جلسه آمده ایم تا با امام(ره) بیعت کنیم که بازهم جنگی سنگینی شروع شده است که کارش بردن عقل ها و دل هاست و بدون معرفت و بصیرت و قلب پاک و بدون وضو پشت کامپیوتر بنشینی و بهترین مطالب را هم داشته باشی بتوانی تاثیر گذاری داشته باشی. اگر فوت کوزه گری بچه بسیجی ها را در زمان جنگ یاد گرفتید در این جنگ پیروزید و مطمئن باشید چراکه قانون خداوند است که و هر که برای خداوند حرکت کرد (من کان لله کان الله..)خداوند با وی است. یک گروهان کوچک و یک جمع چند نفری که صیغه برادری خوانده به دژ محکم دشمن می زدند و آنرا متلاشی می کردند در واقع دل اینها قبلا توسط خداوند فتح شده بود. لذا نگویید تعدادمان کم است و پوشش رسانه ای ضعیفی داریم (کم من فئته قلیله...)لذا شدنی است.رفقا باور کنید می شود(یا دلیل المتحرین) را ثابت کرد. نمی شود که شما امید نداته باشی اما به دیگران امید دهی. دشمن دائم در حال بمباران است تا امیدها را  بگیرند. عراق حمله کرد و شهرهای مختلف را زد اما امام فرمودند دزدی آمده و سنگی انداخته است کما اینکه مقام معظم رهبری فرمودند که کف روی آبی است که از بین می رود.

باید سرپنجه های تدبیر داشت و امیدوار بود که اگر شما نباشید شخص دیگری خواهد بود و خداوند جای شما را به دیگری خواهد داد.

اول جنگ همه چیز نا منظم بود اما یک مخلص به نام چمران در آن وسط بود.یک نفر مانند رهبر معظم انقلاب می رفت و خودش می ایستاد و کار ها را هدایت می کرد اما امروز مخلص جمع کیست و مطیع امر بی چون و چرای آقا کیست. خداوند می خواهد بریزد اما به ظرف و وبلاگ چه کسی باید بریزد و چه کسی کاسه دست گرفته است.

نقل قول است که یک فرمانده گردانی در عالم رویا لیست گردانش را دادم خدمت حضرت ولیعصر آقا با خودکار قرمز زیر برخی از اسامی خط می کشیدند که زیر هر اسمی که خط کشیدن شهید شد.(الهم ادبنا باداب المهدی و...)قرار است توسط وبلاگ تو انجام شود. اگر خبر رسانی و ومعرفت درست توسط وبلاگ شما قرار است انجام شود آیا امام زمان(عج) زیر آن خط کشیده است.

نمی شود که شما بی وضو پشت دستگاه بنشینی و اثر وضعی داشته باشد. نمی شود که حواس پرت باشد و بخواهی حواس دیگران را جمع کنی.والله که نمی شود. کار دارای حساب کتاب و قانون است.

کمی جنگ پیش رفت و خودمان را جمع کردیم و فهمیدیم که اطلاعات و عملیات می خواهیم، قرارگاه توپ خانه می خواهیم، دکل دیده بانی می خواهیم، گردان خط شکن می خواهیم، غواص می خواهیم و... چه کسی باید تک تیرانداز بالای دکل باشد. امروز چه کسی باید دیده بان باشد.

 چند وقت پیش داشتم کتاب جاده سربی اقای سوداگر را می خواندم که رسیدم به عملیات والفجر8 که نوشته بود در این عملیات ما وارد فاو شدیم و 5 روز بعد پاتک های کارخانه نمک آغاز شد که بنده هم آنجا بودم و چشم راستم همانجا مجروح شد. درگیری به طوری بود که شب ها با نیروهای عراقی قاطی می شدیم و تعداد زیادی مفقود می شدند که یک وقت خط را از دست ندهیم. برای من همیشه سوال بود که عراقی ها که همیشه از این جاده روبرو می آمدند در حالی که چندین جاده وجود داشت که در این کتاب علت را متوجه شدم که نوشته بود وقتی وارد فاو شدیم هرچه فکر کردم دشمن از کجا می خواهد بیاید و می بایست شبانه روز دشمن را رصد می کردیم که روی کدام جاده می خواهد بیاید و تجمعش کجاست و بلافاصله اعلام کنم. دیدم یک راه بیشتر وجود ندارد و آن دکل ها برقی است که در بیابان است. لذا یکی از بچه بسیجی ها را فرستادم بالای یکی از این دکل ها تا وضعیت را گزارش دهد. در واقع این بچه بسیجی 24 ساعته در حدود 60 روز بالای دکل بود و صرفا برای نماز و وضو پایین می آمد تا اینکه بیسیم زدند که حاجی زدنش و بین زمین و هوا میان سیم های دکل معلق شده بود. شب بچه ها رفتند تا از بالای دکل پایین بیاورنش که از دست بچه ها رها شد و با سر روی زمین افتاد. در واقع خداوند یک مهر استاندارد زد که بگوید این برای خودم است.

رفقا ناگهان می بینید وبلاگت، خودت و قلمت بالای دکل است و یک خاکریز و جبهه و یک عظمت و امید امام و همه کفر و اسلام و همه و همه شده است گزارش شما و مسلما زیباست. به چه کسانی این توفیقات را می دهند. مگر قرار است وبلاگ ما هم در میان سایر وبلاگ ها برود. اگر وبلاگ نویس و در این عرصه بودن مسابقه الی الله است و رفتن تقرب به سمت خداوند است مسلما معادلات خاص خود را دارد. عملیان روانی و خبر رسانی و سرعت عمل و نحوه خبر دادن و صدق و صفا کار خود را دارد .

از قول آقا مصطفی می گفت هر وقت می خواستیم امام از بینمان برود غیبت می کردیم و ایشان از اتاق بیرون می رفتند. امامی که پیر سیاست بود یک غیبت ازشان ندیدند حال ما هرچه می خواهیم می گوییم و تعجب می کنیم که چرا کارمان نمی گیرد.

رفقا اطلاعات و عملیات و کسی که بالای دکل دیدبانی می کند چه کسی است؟تطبیق آتش با چه کسی است. بالاخر چنگ نا منظم در آخر جنگ بی معنی وبود. کجا برویم و چگونه بجنگیم با چه کسی است.
حاج احمد آقای فتوحی نقل قول می کردند که چندین بار به امام گفتیم که می خواهیم از مهران مستقیم به سمت بغداد برویم اما ایشان اجازه ندادند و می فرمودند شما داخل بیابان ها می روید و صدام را حساس می کنید و به بغداد نزدیک می شوید و وی با تمام توان زرهی اش به عقب شما حمله می کند لذا بروید جایی که اب باشد و ما هم می رفتیم پشت مجنون و از پشت مجنون پشت دجله . چه کسی باید بگوید کجا بجنگیم؟در کل فرایند اصلی حضرت آقا است ولی ان نگاه تا بیاید و برسد به وبلاگ شما و مخاطب شما که راه بسیاری است. چه کسی می خواهد آنرا شفاف کند و چه کسی می خواهد آنرا به همه برساند که ما در کدام عرصه باید بجنگیم و اطلاعات – عملیات جمع چه کسی است گردان و دیده بان کیست؟ زرهی کیست؟ تخصص هر کس چیست؟ یک زمانی شیمیایی می زدند رفتیم ش_م_ر درست کردیم و یا می گفتند می خواهیم در آب برویم غواص درست کردندلذا کار باید تخصصی شود.

نقشه این جنگ نرم را چه کسی باید بکشد که ان شا الله مهر تایید امام زمان(عج) نیز بخورد و با برکتش کند. امام(ره) فرمودند جنگ درراس امور است و گفتند اگر 20 سال هم طول بکشد می مانیم حالا بقیه را چه کسی باید پیاده کند؟ آقا حرف های اصلی را می زند اما آنقدر غریب است که به مصداق هم می پردازد و خودشان مصادیق را می گویند و خط می دهند چه کسی باید قرارگاه فرهنگی را بزند؟این می شود یک مطلب که باید نگاه به آینده باشد.

مطمئن باشید این جنگ جدی است چون قرار است هر که بخواهد بیاید و هرکس هم نمی خواهد نیاید . نمی شود گفت (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)و به محیط وبلاگ که می رسید این حرف ها نباشد.هنوز که هنوز است شب، شب عاشورا و یارگیری است چه کسی گفته است که عاشورا تمام شده است؟فقط خاکریزش عوض شده است و همیشه کربلای 5 است و همیشه شکست و پیروزی داریم.

به همین خاطر این جنگ را جدی بگیرید.اگر چهره بچه بسیجی های زمان جنگ را می دید چهره های ما شبیه آنها نیست. منظورم دل های مضطرب و چشم های گریان. کم خوابی ها و آموزش های پشت سر هم و عملیات و آن رفیق های شهید بر روی دست پشت سر هم. اینگونه محیط ها محیط های قشنگی است و حرف ها با فطرت است و با واقعیت خداپرستی ماست. وارد میدان که می شویم امتحان شروع می شود که آنوقت ممکن است کم بیاوریم که در آنجا نیاز به معرفت و بصیرت داریم.

ما الان در عرصه فرهنگی حال بچه بسیجی پشت اروند نداریم آن گریه و توسل و حدود یک سال کار دقیق اطلاعاتی که بر روی اروند انجام دادند و حجم عظیمی که برای توپ خانه فراهم کردند و 3200 غواصی که مشکی پوش بودند و در حالتی که همه چیز تاریک بود و مستعد برای گمنان شدن، شهادتی که امکان پا زدن بر روی زمین و جان دادن هم وجود نداشت.

امروز ما آرم وبلاگمان و ناممان و تعداد بیننده هایمان اگر مهم باشد دیگر برکت نخواهد داشت که مثلا تعداد مهم است و نفوذ بر روی آحاد مهم است اما برای تو نباید مهم باشد. آنجا دعوا بر سر غواص بودن و خط شکن شدن و روی سیم خاردار با صورت خوابیدن مهم بود. دقت کرده اید که در بسیاری مواقع چهره هایمان چقدر با آنها فرق دارد.آنوقت خط والفجر8 شکسته شد و کار تمام شد. چقدر شهید بر روی آب دادیم؟ خیلی کم. ولی دچار غرور شدیم و خداوند کربلای 4 را در کاسه مان گذاشت. 19 روز ناله کردیم و دل ها شکست و سرها جلوی امام(ره) به زیر افتاد و شرمنده شهدا شدیم و خداوند کربلای 5 را داد.اصلا معادله انقلاب اسلامی با دل است.

در جنگ سخت آنگونه با تانک و توپ بر همه چیز دل حاکم بود، در این جنگ نرم و در این فضا ،عقل معرفت و بصیرت و دل است و چیز دیگری حاکم نیست. رفقا نمی توانید قلوب را فتح کنید مگر قبلش فتح شوید. وبلاگنویسی نمی تواند قلبی را فتح کند مگر قبلش خودش فتح شده باشد حال چه کسی شما را فتح کرده و قلب شما در دست کیست و به امید چه کسی قلم می زنید آیا به امید آمدن امام عصر(عج) قلم می زنید،به امید یارگیری برای آقا قبل از ظهور قلم می زنید و یا بر معادلات و محاسبات سیاسی و اوضاع و شرایط قلم می زنید. امام(ره) فرمود کسانی که می گویند درود بر خمینی اگر مرگ بر مرا بگویند باز هم برای من فرقی نمی کند

امام در جایی فرمودند وقتی 15 خرداد مرا گرفتند و نزدیک دریاچه ای بردند گمان کردم که می خواهند مرا بکشند و دقت کردم و دیدم که ترسی ندارم. هواپیمایی هم که از فرانسه به ایران می آید وقتی از ایشان می پرسند چه احساسی دارید می گویند احساسی ندارم چراکه هیچ نداشت جز خداوند که همه را داشت. به امام گفته بودند که می دانی چه می گویی فرموده بودند نمی دانم ولی می آید می گویم و می شود.آیا ممکن است برای ما هم اینگونه شود. این وادی محبت است و با لگد نمی توان وارد شد. یکنفر با لگد وارد شد و بساط فاطمیه به پا شد.لذا این وادی عشق است.

چند وقت پیش در میان دانشجویان دانشگاههای تهران می گفتم که 30 سال از انقلاب گذشت و 30 زمستان گذشت و 30 سال سیاهی به ذغال بود و مطمئن باشید خبری نیست فقط ما هرچه به قله ظهور نزدیک می شویم هوا رقیقتر می شود و به توان بدنیه هرکسی نمی رسد .

خداوند 11 چراغ سرکوچه دلمان گذاشت همه را شکستیم لذا دوازدهمین نمی آید تاما با معرفت شویم. دنیا هم به سمت ظهور می رود ولی وقتش را ما نمی دانیم  ان شاء الله که در عصر ما باشد. حال برای این فضا سازی ما چه می کنیم. امام هرچه داشت گذاشت که این انقلاب ان شاء الله مقدمه ای برای ظهور باشد.آقا هم که هر چه داشته گذاشته است و فرماندهی تکلیف را مشخص کرده که بچه بسیجی ها وارد میدان شوند

امام(ره) یک پیامی دارند قبل از قطعنامه که بیان می دارند امروز کمربندها را ببندید و آماده باشیدو... و اصلا گویی امام از همه چیز خبر داشتند چون وضعیت جبهه ها بسیار آشفته و نیرو نبود و عراق با ارتش عظیمی حمله کرد که بلافاصله به جبهه ها نیرو تزریق شد اما دیگر قیام مختار به چه درد می خورد آن زمان باید همه در کربلا می بودند. رفقا کار تنگ و تنگ تر می شود و شبهات بیشتر هم می شود چراکه قرار است با اخلاص ترین ها انتخاب شوند و بی ریشه ها پیشه ها جمع شوند و راهی کوفه و نبرد اصلی شوند.در این عرصه کجای کار هستید.

حقیقت را بدانید که اینها نه با امام مشکل دارند و نه با آقا بلکه با اصل ولایت فقیه مشکل دارند اینها با گوش کردن از حرف یک نفر که مافوق قانون باشد به معنای آن قانون اساسی نه آن قانون الهی به معنای ولایت فقیه مطلقه جامع شرایط که امام فرمودند که ولایت فقیه حکمش حکم رسول خدا است و برای ما که امروز می گوییم ولایت مطلقه فقیه اما طرف مقابل می گوید طبق قانون اساسی که مشروعیتش از مردم است و باید دارای مقبولیت باشد حال چرا این اتفاقات می افتد؟ انتهای ماجرا این است که اگر روزی یک نفر گفت انا المهدی بگویند ایا طبق قانون می گوید انا المهدی

خداوند رحمت کند ایت الله احمد میانجی که می گفتند آقا محمد حسین این انقلاب تعزیه خوانیه قبل از ظهور است یکی می رود جبهه یکی نمی رود و یکی حزب اللهی می شود و دیگری نمی شود و هرکس یک طوری می شود.

رفقا شلوغی های عالم دلیل بر خبریست و مادری به خود می پیچد گویی وضع حملی در راه است و قرار است فرزندی به دنیا بیاید و دنیا به خودش می پیچد. کمک و یاری کنید که طوری نشود پس فردا چندتا بچه لبنانی و چندتا حزب اللهی آن طرف دنیا از اینجا که اینقدر خط گرفتند و کار کردند از ما جلو بزنند که ان شاء الله مسابقه الی الله است و کسی جا نمی ماند و باید همه با هم بدویم. اما خداوند با هیچ کس صیغه برادری نخوانده است.

چه کار می خواهید بکنید برای امید دادن و برای تهیه یک شبکه اجتماعی بزرگ؟ چه می خواهید بکنید تا دستمان را به هم دهیم و هدف گذاری کنیم و وحدت پیدا کنیم و از همه مهمتر تحت امر شویم؟ و تربیت اطاعت پذیری داشته باشیم و ان شاء الله در این مسیر تربیت شویم. چه کنیم تا امام زمان(عج) اینقدر ازما خوشش بیاید که اولین خبر آمدنش را آقا به ما دهد تا در وبلاگمان بگذاریم و قشنگی اش به این خبرهاست.لذا باید اینگونه زندگی کرد هرکجا که مخلاصانه، مومنانه و معتقدانه آمدید کار پیروز شد. اینها که شلوغ می کنند حضرت آقا درست گفت که کف روی رودخانه هستند و تمام می شود.گفت چه زمانی پهلوی گورش را کند زمانی که به مسجد گوهرشاد حمله کرد.

19 دی از چه زمانی شروع شد وقتی اطلاعات آن مطلب توهین آمیز را بر علیه امام نوشت و انقلاب از یک جمله بر علیه امام شروع شد. اینها همیشه از جایی می خورند که نمی دانند(من حیث مالا بحتسب) چقدر پول خرج کردند و پیش خودشان گفتند که کار نظام تمام شد و اینها نمی آیند در مقابل این همه آدم بایستند. همه را گول می زنیم و به خط می کنیم و به خیابان ها می ریزیم و نمی دانند که 10 روز بعد سرانشان در تلویزیون اعتراف به دروغگویی می کنند. حال عکس امام و آقا را آتش می زنید؟ مطمئن باشید تمام زندگیتان آتش خواهد گرفت.ایا نگرفته است؟همه دنیا آتش گرفته است همه ناراحت شده اند و همه دلشوره دارند که چه خبر است. رفقا از فضا هایی که خداوند برابتان درست می کند و از عملیات هایی که خداوند می کند و از سفره های قشنگ آسمانی که خداوند پهن می کند خوب استفاده کنید. زرنگ باشید و یک مطلب از همه مهمتر که در زیارت جامعه می خوانیم (ملازم بکم)ترک زین اسب امام باشیم. حالا که فتنه زیاد شده است و حال که هرکس هرچه می گوید ما فقط به دولب آقا نگاه می کنیم و اصول کلی را از آقا بگیریم و در جمع خودی وبا معرفت و بصیرت تحلیل کنیم و در وسط میدان عمل کنیم و کار دیگری نیز نداریم و مطمئن باشید همه چیر حل می شود. این زمستان و دوران نیز می گذرد.

هزاران سنگر کردستان و گنبد و جنگ 8 ساله گذشت و نبرد با آمریکا در خلیج فارس گذشت، فوت امام گذشت،پچ پچ های مجلس خبرگان برسر انتخاب جانشین گذشت، دوران سازندگی و کارگزاران گذشت 18 تیر گذشت 22 خرداد هم گذشت و می گذرد اما ما کجاییم. دوران جوانیه پر شور و خروش و پر انرژی شما هم می گذرد ان شائ الله برای بچه هایتان و برای نواهابتان که امیدواریم آمدن آقا اینقدر به طول نینجامد. تعریف کنید دوران زیبا و قشنگ جنگ نرم را که امروز وقتی ما آلبوم عکسمان را باز می کنیم و با همه شرمندگی در چشم شهدا نگاه می کنیم و شرمنده می شویم که بچه ها رفتید و ما ماندیم. اگر آلبوم این روزهای سایتتون را برای بچه هایتان ورق زدید افتخار کنید که هرچه داشتم گذاشتم. قلم و نفس و مال و آبرو. ان شاء الله در این عرصه نو آوری هایی داشته باشیم و از دشمن هول و هراس برندارید به ذکر و توسلی که بچه ها شب عملیات می خواندند و به آن گریه های منقطعانه ، چون ما گریه انقطاع کم می کنیم. گریه شوق و خوف داریم اما گریه انقطاع نداریم که از خدا کمک بجوییم از اینکه کم آوردیم خدایا فقر الی اللهی کم داریم. به حق آن گریه ها و توسلات و به حق کارهایی که با معرفت و بصیرت انجام می دهید یک مرتبه برکت عظیم کارتان در فضای مجازی و هنری و آیی تی و عرصه ای که شما در خط مقدم و کمین هستید خواهید دید و راهی جز ارتباط نزدیک با خداوند و فقط برای او گفتن و نوشتن و برای او تایپ کردن نداریم

ان شاء الله همان طور که خون بر شمشیر پیروز شد و همان طور که اسلام را محرم و ابی عبدالله حفظ کرد این دهه به یاد ابی عبدالله و برای اقا بنویسید وبگویید و از آقا کمک بخواهید

رفقای وبلاگی بی زیر قبه امام حسین(ع) کارتان بار نمی نشیند بی توسل در حرم علی بن موسی الرضا(ع) و ارائه طریق از اقا با نگاه الهامی که به قلوب نورانی و قشنگتان بشود کارتان به بار نمی نشیند بی نوشتن عریضه به محضر حضرت ولیعصر که آقا می خواهم در وبلاگم اینگونه بگویم و به عرض آقا رساندن در مسجد مقدس جمکران و در این عصر شلوغی ها و اینترنت و هالیوود و دهکده جهانی کارت به بار نمی نشیند. ان شاء الله به عنایت امام زمان(عج)به کمک و نظرش و به گوشه چشمش برکت پیدا کند و کار و برنامه هایتان و ان شاء الله جمعتان جمع شود و ان شاء الله نفستان اثرگذارتر

ان شاء الله از اعوان و انصار امام زمان(عج) باشیم صلواتی ختم بفرمایید.

[ چهارشنبه 88/10/16 ] [ 6:39 صبح ] [ ] [ نظر ]

  بِسمِ اللهِ الرَِحمنِ الرَّحیم     اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهُم     اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهُم     اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهُم     اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ     اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ     اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ­الْمُؤْمِنینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ     اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ     اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ        اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتىحَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِىالسَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ و لَعَنَ اللَّهُ و لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها 



ضیافت آب، شعر و روضه

خواستم بگویم آب، بیت اول محرم است؛
ولی...
ناگهان الف، قامتش شکست و گفت:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
پاسخش نوشت، مرد خنده‌های بزمِ عاشقان بُرَیر و گفت:
شور نیست؛
شهدی از شهادت است؛
از جناح دشمنان جنایت است؛
از برای دوستان شفاعت است؛
البته برای بنده هم، حور العین جنت است!!!
و بعد از این مزاح مشتیانه‌ی بشر،
الفبای زندگی،
در حضور اسم و فعل و حرف و قید، خنده زد، پس از تمام سال‌ها خستگی...
مثل پهلوانِ کوچه‌ی بلا،
کربلا!
و کلاس درسمان، واژه‌ای شنید، آشنا.
هان چه شد؟
دل شما شکست...!؟
من هنوز، روضه‌ای نخوانده‌ام که های‌های گریه می‌کنید و می‌روید!!
کجا؟
گفت: رخصتی بده بروم.
فرصتی به وسعت تمامی اسارتم.
آقا ! اجازه هست حُر شوم؟
اجازه هست؟
و کاش این اجازه را حُر نه، حَرمله می‌گرفت...
ناگهان کلاس اخم شد.
آهان.
خیر و شر را به نوبت جلو نرفته‌ام؟
ببخشید، هنوز کلاس اولم.
ولی، باور کنید حرف حرمله سین سه شعبه است.
درست مثل سین سینه‌ی پدر، سر عمو، سیبک گلوی پسر.
و این بار کلاسِ درس، سیاه شد از این همه عزا.
و هم کلاسی‌ام جویبار اشکِ کربلا.
گفتم:
نه، ببین!
گریه را شروع نکن، هنوز به کاف و گاف ماجرا مانده است.
ما هنوز حرف صبر را نخوانده‌ایم.
عین عباس هم به جای خود.
قاف قصه را چگونه ول کنیم؟
پس، با اجازه‌ی معلمم! دوباره دوره می‌کنم:
الف، آب.
ب ، بریر.
ت، تفنگ.
نه به سال شصت و یک ، بل به وقت جنگ!
همین صبح روز قبل...
کجا؟
غزه، جبل العامل، نینوا.
هویزه، شلمچه، دشت لاله‌ها.
خوب بس است، حاشیه نمی‌روم!!!
و ادامه می‌دهم...
جیم، جَون رو سفید.
ح، حبیب.
خ، خیام سوخته.
دال، دست تشنه‌ی فرات.
ذال، ظلم ظالمان!!!
معلم گفت:
نه، نخوان...!
اشتباه داشتی.
یک غلط گرفته شد.
19...
دقتت کم است، حواست کجاست؟
بخوان.
ر، روز اشک و گریه و جنون.
ز، زهیر، غرق خاک و خون.
سین، سلام تا قیامت قیام.
شین، شمر بر سر عمارت خیام.
صاد ، صبر بانوی حرم، زنیب، آن دلاور خاندان کَرَم.
ضاد، ظلم در غروب روزِ غم.
و باز تذکر معلمم:
صبر کن، نخوان، نخوان.
تو باز هم غلط خوانده‌ای!
ببینم؛
مگر به غیر ظاء ظلم را ندیده‌ای، که هرچه ذال و ضاد و ظاء هست را یکی می‌کنی؟
و گفتم:
آقا اجازه!
چرا دیده‌ام.
ولی؛
طا، طلسمِ.
ظا، ظلمِ.
عین، عصرِ کربلا؛
و غین، غارتِ خیام؛
و فا، فتنه زمان.
امانِ قاف این قبیله را بریده است...
اِ.
آقا اجازه هست!
چرا شما، گریه می‌کنید؟
و بغض معلم، امان نداد بگوید برای بچه‌ها.
کاف کربِ والبلا، حکایتی‌ست که لام تا کام آن برای هر کسی شنیدنی‌ست...
ولی اندکی بعد؛
بلند و بی‌دریغ گفت:
تو بشین، درس را ادامه می‌دهیم.
بچه‌ها، به یاد می‌آورید، داستان درس میم منتظر تا کجا ادامه داشت؟
مبحث من الغریب تا، الی الحبیب روزگار؟
یکی گفت:
تا سر نزاع نونِِ جان و نان و مال و دشمن و وطن!
دیگری ادامه داد:
واوِ وای؛ وای مردم به خواب رفته را، حسرت گذشته را و آه پای تخته را هم اشاره کرده‌اید.
سومی دست بالا گرفت و گفت:
و آخر کلاس که شد، فرد منتظر از خودش سوال کرد:
چرا وَ چرا ظلمی و مُحَرمی و غفلتی؟...






به حق باب الحوائج قمر منیر بنی هاشم حضرت اباالفضل العبّاس(ع)
و شرمش از بچه های حرم

التماس دعا

 


[ شنبه 88/10/5 ] [ 7:23 صبح ] [ ] [ نظر ]
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب