|
بسم الله الرحمن الرحیم تقریبا آخرای دهه اول محرم هستیم و عزاداری ها به اوج خودش رسیده، کم کم خیابونا داره شلوغ میشه و هیات های بیشتری شبا بیرون میان. مردم هم سعی میکنن هر جوری شده وقتشونو تنظیم کنن و خودشونو به مجالس عزای امام حسین برسونن. امیدوارم از همگی قبول و باشه و واقعا دست مریزاد می گم به مردمی که با این همه تبلیغات منفی که علیه محرم و امام حسین و فلسفه عاشورا هست، هنوز هم که هنوزه راه خودشونو گم نکردن. اما هدفم از نوشتن این پست نکته ایه که چند وقته ذهن منو مشغول کرده و اونم روضه خوندن و مداحیه. به نظرم میاد مداح هایی که الان هستن، البته نه همشون، به خیلی از نکات توجه نمی کنن. اولیش اینه که خیلی از مداحا اصلا نمی فهمن این شعری که دارن میخونن معنیش یعنی چی، متوجه نیستن ممکنه خدای نکرده این شعر نوعی توهین به حساب بیاد. بسیار پیش اومده شعرایی شنیدم که فقط مداح سعی داشته وزن و قافیه رو یه جوری جور کنه و اصلا به محتوای اون شعر کاری نداشته. خوب این خیلی بده، واقعا حیفه کسی که داره برای امام حسینی میخونه که هدفش بیدار کردن آدما از خواب غفلت بوده، خودش اینجوری خواب باشه و ندونسته شخصیت اماما رو زیر سوال ببره. نکته دوم اینه که خیلی وقتا وقایع عاشورا تحریف میشه و مسائلی که بیان میشه یا نه تنها واقعا وجود نداشته و اتفاق نیافتاده، بلکه خیلی مزحک و دور از واقعیت به نظر میاد. مثلا عروسی حضرت قاسم یا خیلی از حرف هایی که بدون سند و مدرک زده میشه. خوب اگه همینجوری ادامه پیدا کنه مسلما تا 5 -6 سال آینده عاشورایی دیگه خواهیم داشت با وقایعی عجیب و دور از باور که باعث دوری مردم از اصل عاشورا و فلسفه اون میشه. یه سری هم که کارشون شده اغراق و بزرگ کردن مسائل. به خدا انقدر اتفاقاتی که تو کربلا افتاده آدمو منقلب می کنه که دیگه جایی برای بزرگ نمایی و اغراق نمی مونه. اگه آقایون مداح لطف کنن یه سری به مقاتل معروف بزنن و مطالعه خودشونو بیشتر کنن مسلما دیگه برای اینکه گریه مردم رو به زور در بیارن دست به بیان هر چیزی نمی زنن. نکته سوم اینه که اکثر غریب به اتفاق آقایون مداح تا شروع می کنن به روضه خونی و مداحی، از غم و مصیبت و بدبختی و تشنگی و از این جور مسائل میگن. جوری که اگه کسی ندونه فکر میکنه (خدای نکرده) امام حسین (ع) و اصحابش یه عده آدم بی عرضه و بی دست و پا بودن که تا پاشونو میذاشتن تو میدون جنگ در عرض کمتر از 3 ثانیه شهید میشدن. خوب این یعنی چی؟ یعنی امام حسین واقعا انقدر بی دست و پا بوده؟ یعنی تو این 72 نفر کسی نبوده حداقل 10 ثانیه دووم بیاره. به خدا کوچیک کردن اماما خوب نیست، بیاید یه ذره از شجاعتشون بگید، یه ذره برای مردم بگید هر کدوم با چه جسارتی وارد میدان شدن و چند نفر رو هلاک کردن، بذارید حداقل مردم به کسی که دارن براش اشک میریزن افتخار کنن، حس غرور بهشون دست بده، نه اینکه از روی ترحم براش گریه کنن. امیدوارم آقایون مداح دقت بیشتری به این مسائل بکنن و هدفشون شناسوندن اماما و رفتار و کردارشون به مردم باشه، نه اینکه تلاش کنن به زور گریه مردم رو دربیارن. [ سه شنبه 87/10/17 ] [ 5:31 عصر ] [ ]
[ نظر ]
بسم الله الرحمن الرحیم [ دوشنبه 87/10/16 ] [ 7:22 عصر ] [ ]
[ نظر ]
[ دوشنبه 87/10/16 ] [ 5:49 عصر ] [ ]
[ نظر ]
بسم الله الرحمن الرحیم تاکنون تجربه کرده ای؟ اینکه گاهی دل مملو از حرفهای ناگفته و فروخورده ایست که برای به زبان یا به قلم آمدن بی تابی می کنند، اما آنچنان بغضی راه گلویت را بسته است که توان سخن گفتن نیست...شاید بتوان چند خطی نوشت! دقت کرده ای که این بغضها شکسته نمیشود، با گریه هم درمان نمیشود... آقا جان! دوباره به بن بست رسیدم و...راهی جز درد دل کردن با شما نماند! آیا هنوز آن هنگامه فرا نرسیده است؟ هنوز این دنیا لایق حضور و ظهور نشده است؟ پس کی مولا؟ دلم گرفته از این همه ظلم! این همه غربت! آقا جان! ببین که جهانی حضورت را فریاد می زند! فریاد بی صدای امت جدت را در غزه نمی شنوی ؟ توهم قدرت و اقتدار یزیدیان زمان را نمینگری؟ سکوت کوفیان دوران را در غرب و شرق عالم نظاره نمی کنی؟ آقاجان! این روزها عجیب بوی غربت میآید. گویی زمان جاهلیت دوباره برگشته است با رنگ و لعابی مدرن! با همان اهانتها...همان... این روزها واژههایی مظلوم واقع شدهاند و میدانم که آنها نیز شاکیاند و دست التماس به سویتان دراز کردهاند تا گرد غربت از چهرهشان بزدایید!: حق!...حقوق بشر!...امنیت!...آزادی!...آزادی بیان!...اسلام!...انسان! آقا جان! این روزها همه متحیرند و سرگردان! هر کس تفسیری از اسلام و حق و حقیقت دارد! این روزها منها جای خدا را عجیب گرفتهاند. این روزها مرز حقیقت و دروغ را به سختی میتوان تمییز داد. این روزها گرگها در لباس خود نماندهاند و میشها در لباس خود. این روزها گرگ ها لباس میش میپوشند و نام میشها را در لیست بدها مینویسند و به زور لباس گرگ بر تنشان میپوشانند. این روزها عناوین و ظواهر، سرپوش حقایق و باطن امور شدهاند. این روزها مسلمانی تعاریف گوناگون یافته است. این روزها قرآن را تکه پاره کرده ایم و فراخور علاقه خود قسمتهایی را جدا کردهایم و قسمت هایی را برای دیگران گذاردهایم. این روزها ... همه چیز هست جز آنچه باید باشد! این روزها همه ذهنها رفته رفته به بن بست می رسد! و همه امیدها میشود یک امید... و ای منجی بشریت! در این وحدت همه تو را می خواهند! از خدای عالمیان! هر کس به زبانی و شیوهای! آقاجان! ما رسم دعوت کردن نمیدانیم! ما فراموشکاریم! ما اهل غفلتیم! ما محتاجیم!...ما گرفتاریم و خودمان هم نمیدانیم که گرفتاریم! میدانم که خدای رحمان شما را نگاه داشته است تا روزی که خود میداند و الحق که او بهترین و عالمترین عالمانست...هر چه هست از ماست! عمل کم، صبرکم، عجله زیاد!.... میدانیم که اگر بجای این همه دعای فرج زبانی یک بار با دلمان و اعمالمان شما را صدا زده بودیم... میدانم آقا! که من و امثال من هم کاری نکردهایم. وای بر ما که بر غربتها افزودهایم! حتی بر غربت شما! امشب آمدهام بگویم! تو را به خدا هرچه زودتر بیا! اگر من ...مانعی برای آمدنت هستم...که خدا کند چنین نباشد!... اگر امیدی به اهل شدنم هست! به عتایت و لطفت خودت کمک کن تا بشوم آنچه باید بشوم! و اگر نیست!.............. وای بر من! خدایا! نکند مانعی باشم برای ظهورش، نه زمینه سازی برای حضورش؟ خود هر چی میدانی با من بکن! گرچه من از غضبت به رحمتت پناه می برم و امید دارم که اهلم کنی...اما... فقط او بیاید! هرچه زودتر بیاید! *** این بقیة الله التی لاتخلو من العترة الهادیة این المعدّ لقطع دابر الظّلمة این المنتظر لاقامة الامت و العوج این المرتجی لازالة الجور والعدوان این المدّخر لتجدید الفرائض و السنن این المتخیّر لاعادة الملّة والشّریعة* ... [ دوشنبه 87/10/16 ] [ 12:1 عصر ] [ ]
[ ]
[ شنبه 87/10/14 ] [ 5:54 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |