الو الو کربلا
دويدم و دويدمسر کوچه رسيدمبند دلم پاره شداز اون چيزي که ديدمبابا ميون کوچهافتاده بود رو زمينمامان هوار ميزدشوهرمو بگيرينمامان با شيون و دادميزد توي صورتشقسم ميداد بابا روبه فاطمه به جدشتو رو خدا مرتضيزشته ميون کوچهبچه داره ميبينهتو رو به جون بچهبابا رو دوره کردنبچههاي محلهبابا يهو دويدوزد تو ديوار با کلههي تند و تند سرشوبابا ميزد به ديوارقسم ميداد حاجيوحاجي گوشيو بردارنعرههاي بابا جونيه هو پيچيد تو گوشمالو الو کربلاجواب بده به گوشممامان دويدو از پشتگرفت سر بابا روبابا با گريه ميگفتکشتند بچههاروبعد مامانو هولش دادخودش خوابيد رو زمينگفت که: مواظب باشيدخمپاره زد بخوابيدالو الو کربلاکمک ميخوامحاجي جونبچهها قيچي شدنتو سينه و سرش زدهي سرشو تکون دادرو به تماشاچياچشماشو بست و جون دادبعضي تماشا کردنبعضي فقط خنديدناونايي که از بابافقط امروزو ديدنجلو بابا دويدمبالا سرش رسيدماز درد غربتِ اونهي به خودم پيچيدمدرد غربت بابانشونههاي دردهدرد غربت باباغنيمت از نبردهشرافت و خون و دلنشونههاي مردهاي اونايي که هنوزداريد بهش ميخنديدبراي خندههاتوندردشو ميپسنديدامروزشو نبينيدبابام يه قهرمونهيه روز به هم ميرسيمبازي داره زمونهموج بابا کليدهقفل دره بهشتهيه روز پشيمون ميشيدکه ديگه خيلي ديرهگريههاي مادرميقتونو ميگيره
ابوالفضل سپهر