آزاده
اي ره صد ساله به يك شب زده
راه ميان بر سوي مكتب زده
اي شده انديشه تو بي حساب
هر چه كنم جا نشود در كتاب
اي شده از مهر علي بي قرار
فاطمه را كرده به دل ماندگار
اي ز كرم حاتم طائي شده
يك شبه خود شرح معاني شده
اي شده لبريز غم ديگران
جوركش غم زدگان زمان
اي شده اندر صف ديدار يار
منتظر و ديده به ره بي قرار
اي به نماز آمده در روز و شب
سوخته اندر غم هجران و تب
شادم از اين حالت بيداريت
اين همه حسن تو و بينائيت
دست علي باد نگهدار تو
ميل دل افتاده به ديدار تو