.......
از اونجاييكه رئيس شوراي مصلحت نظام و خبرگان هر دو ايت الله رفسنجاني هستن اين
بود كه با تداعي شدن اسم ايشون در ذهنم بجاي خبرگان به اشتباه شوراي مصلحترو نوشتم
...
اما اقاي خامنه اي كلا معتقد به اين بودن كه فرد نميتونه براي مسئله اي
همچون ولايت كانديد بشه و بعد از مدتي نظرشون عوض شد...
اما اينكه ميفرماييد
مجلس خبرگانرو مردم تعيين ميكنند بايد پرسيد فكر ميكنيد در حال حاضر اقاي رفسنجاني
بعنوان كانديداي دوره بعدچقدر راي ميارن????
هر چند كه از هر گوشه نظام دستي از
دستهاي وابستگان ايشون بيرونه...بنده كه فكر ميكنم تا زمانيكه ايشون زنده هستن رئيس
اين مجلس باقي خواهن ماند حالا مردم چي بخوان ان ديگه ياد مهم نيست....چراكه باز
اصل بر اين گذاشته شده كه اشخاص كانديد شده براي خبرگان باز بايد در حدو صلاحيتي
باشند كه خود روحانيون انرا تشخيص ميدهند و نه مردم...و اين روحانيون البته وقتي
لفظ مردم را بكار ميبرند منظورشان اندسته مردمي هست كه اسلام شناسو فقيه شناس
هستند...
واما اينكه بهر حال تعيين رهبر و نظارت بر عملكرد رهبر و بر کناري
رهبر بدست گروه خاصي هست اين خود بنوعي تضاد با تفكر ولايت مطلق فقيه رو نشون ميده
كه امام خميني پايه اصلي اونرو بنا نهادند...
و البته خودشما بهتر ميدونيد كه
امام خميني معتقد بوده كه ميزان راي ملت هست....و بارها ميگفتند بگذاريد خود مردم
انتخاب كنند. حتي اگر مردم برخلاف صلاح خود راي دادند نيز راي آنها متبع هست.
همچنين مردم حق تغيير حكومت را هم دارند.و در در تفسير گفته ايشون ميخوندم كه جهان
ما جهان حكومت متوسطان بر متوسطان است، نه حكومت نخبگان ناب بر مردم ناب, يا بقول
فرمايش شما حكومت مطلق فقيه بر مردم صالح...
در دين مبين اسلام همه شهروندان با
هر دينو مذهبي شهروندند و حق راي دارند و بين حقوق و ايدئولوژي تفاوت وجود
داره...افراد ميتونن از نظر اعتقادي ـ ارزشي هم ديگر را نپذيرند , اما حقوق
انساني و شهروندي آنها برابره...بنظر مياد كه اين مسائل جز بحرانهاي ايدئولوژيكي
هستند كه جامعه براي پاسخ اونا تقاضاي بالايي داره...وقتي شما ميريد پاي صندوق راي
كه بعنوان مثال به نمايندگان مجلس خبرگان راي بديد ميبينيد كه همه جا داد ميزنن كه
نمايندگان مجلس خبرگان رهبري بايد كساني باشند كه به ميان مردم رفته و توان حل
مسائل كلان اجرايي كشور را داشته باشن...بسيار خوب اصلا ما ميگيم كه هر كسي نميتونه
اونچه رو كه فقها و عالمان تشخيص ميدن تشخيص بده بسيار خوب ولي اين باز به اين
مفهوم نخواهد بود كه ولي فقيه بقول شما كشف شده از طرف گروه خاصي مبري از هرگونه
اشتباهو خطايي هست و ما كه اختيار سرنوشت خودرو به جبر و نه از روي اگاهي و شناخت
صد در صد بدست او داده ايم بايد در حد بت او رو بزرگ بشماريم و پرستشش كنيم....اگر
اينگونه بود كه وقتي مردم حضرت عليرو تا حد مافوق بشري بالا ميبردن او سعي نميكرد
اونهارو از چنين انحرافاتي بازداره....چراكه كه اومعتقد بود ولايت مطلق اذان
خداونده و اوست كه قابل ستايشهاي مافوق و برتر هست...ولي فقيه در حكومت اسلامي
برطبق نظر امام خميني ولايت بر اجراي احكام و دستورات الهي دارد و لاغير...او فقط
يك مجريست يعني لفظ مطلق مربوط به شخص فقيه و نه مربوط به مردم.... ولي فقيه كسيست
كه او را ولي مسلمين يا ولي امر مينامند، يعني كسي كه هدفي جز رساندن مسلمين به
ارزشهاي والاي انساني ندارد، و ولي فقيه جز امامي براي امت و رهبري براي رساندن
آنها به ارزشهاي انساني نيست.انتصاب مجريان پاك و معصوم جهت پياده كردن قوانين
الهي ارزوي همه مردمه ... اگر ولي فقيه تونست جامعه رو براي ايجاد حكومت الهي اماده
كنه و مردمرو در اينراستا سوق بده و مردم نيز با ميل خود زمام امور رو بدست او
سپردند انوقت ميتونيم بگيم عدالت الهي در حال شكل گرفتنه ولي اگر قرار شد مثل
معاويه و يزيد با كودتا و مثل خلفاي راشدين با حيله حكومت اسلامي رو بعنوان زمامدار
مديريت كنند كه ديگه جايي براي ايجاديك فضاي پاكو روحاني باقي نميمونه..
معناي ولايت
فقيه در فقه اسلام، صاحباختياري فقيه است نسبت به کساني که فقيه نيستند. ولي چون
فقاهت ممکن است نسبي باشد و مطلق نباشد، ولايت او هم ممکن است نسبي باشد و مطلق
يعني در تمام موضوعات، نباشد....بنده قبل هم گفتم با مسئله
ولايتو ايجاد حكومت اسلامي مشكلي ندارم مشكل بنده با شناسايي ولي و ايجاد حكومتي نه
مثل حكومتهاي اسلامي كه از بدو اسلام تا بحال يكي بعد از ديگري روي كار امدند و
مردمرو به سوي يك جامعه مريض سوق داده اند...در جامعه ما حتي اختيار رهبر هم بدست
رهبران ديگريست و اختيار مردم باز در دست اين عده كه خود را پل ميان رهبر و مردم
ميدانند...ما يك ولي نداريم ما چندين ولي داريم ...و هر كدام با قدرتهاي مستقلي كه
دارند....مردم اگر هم به خلفاي راشدين راي دادند ديدي كه حضرت علي هم در كنار مردم
بود و هيچگاه از اونها دوري نكرد بلكه بعكس به ارشاد اونها پرداخت و اين تاواني بود
كه خود مردم دادند اخر سر هم افتادن بدستو پاي حضرت علي...درست مثل اينه كه شما يه
انتخاب غلط ميكنيد و بعد تاوانشو بايد پس بدي...اگر همون خلفاي راشدين حقو ناحق
نميكردن ايا فكر ميكنيد حضرت علي با اونا مشكلي پيدا ميكرد???سوال من اين بود كه
مسئله اجتهاد و فقه انزمان هم بود و عده اي در اجتماع اينكار رو ميكردن طبقه اي كه
فقيه بودن اما مشكل اصلي سر حقو ناحقايي بود كه انجام ميشد و مسئله بيت المال بود
كه خيلي بغرنج شده بود و همينطور فساداي مالي و اخلاقي....توازن اجتماع بود كه بهم
خورده بود و فقيرو غني بوجوداومده بود ...لذا ميبينيم كه حضرت علي در نامه اش به
مالك اشتر مينويسه حكومت داراي اين وظايفي است كه اون وظايف رو افراد با تقوي بايد
انجامبدن...و مسئله تقوي هم هيچ ربطي به حوزوي بودنو غير حوزوي بودن اشخاص
نداره...اگر كسي فت حوزه و فقيه شد ايا لزوما متقي هم هست...يا ابتدا بايد شرط رو
به تقوي داد???....خودتون به عقلتون رجوع كنيد انشائالله موفق باشيد ...