• وبلاگ : 
  • يادداشت : زندگي نامه حضرت ام البنين و فرزند رشيدش حضرت عباس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + ي 

    گير روزمرگي نيوفتي. نوآوري يادت نره. وگرنه اجرا نميشه!؟

    + شهاب 

    *يا رب*

    صلي الله عليک يا علي ابن موسي الرضا المرتضي(عليه آلاف التحيه و الثناء)


    زائري باراني ام ، آقا به دادم مي رسي؟!


    بي پناهم خسته ام، تنها، به دادم مي رسي؟!

    گر چه آهو نيستم اما پر از دلتنگي ام


    ضامن چشمان آهوها، به دادم مي رسي؟

    از کبوترها که مي پرسم نشانم مي دهند


    گنبد و گلدسته هايت را، به دادم مي رسي؟!

    ماهي افتاده بر خاکم لبالب تشنگي


    پهنه ي آبي ترين دريا، به دادم مي رسي؟!

    ماه نوراني شب هاي سياه عمر من


    ماه من ، اي ماه من، آيا به دادم مي رسي؟!

    من دخيل التماسم را به چشمت بسته ام


    هشتمين دردانه ي زهرا(س)، به دادم مي رسي؟

    باز هم مشهد ، مسافرها، هياهوي حرم


    يک نفر فرياد زد: * ...آقا به دادم مي رسي؟!... *


    امين


    در سفر بي انتهاي از خود به خويشتن خويش رسيدم به حيراني و چه حيراني شيريني!...

    بار الها!
    توفيقم ده در اين ماه هاي نوراني در پيش ، همواره از خود به نزد تو ، خداي خوبم سفر نمايم.

    ايام نوراني ولادت با سعادت ام ابيها ، خانم حضرت فاطمه الزهراء(سلام الله عليها)و هفته ي بزرگداشت مقام شامخ مادر را پيشاپيش خدمت همه ي شما بزرگواران تبريک و تهنيت عرض مي نمايم.

    ارتحال شهادت گونه ي معلم ارجمند و جامعه شناس و متفکر گرانمايه دکتر علي شريعتي و شهادت عارف عامل ، شهيد دکتر مصطفي چمران رو هم گرامي مي داريم.

    ان شاء الله سفر کربلا و خانه ي خدا نصيب جمع عاشق و آرزومندان توفيق شهادت در راه دوست بشه. ان شاء الله.


    اللهم عجل لوليک الفرج.

    اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    + ايمان 

    سلام به همه ي مهربانان

    رأفت ومهرباني را پيشه کن حتي در مقابل شرارت.

    هر چند زخم خورده وخشمگين باشي.

    زيرامهرباني وخوشرفتاري بدترين شکنجه

    براي انسانهاي شرور خواهد بود.

    + ايمان 

    ياد گرفتم که :* با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند

    * با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند .* از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود .* تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم

    ما اگر در با ور ها مون شک نکنيم به يقين نمي رسيم. مفز ما مملو از

    خرافات است که به همشون هم باور داريم.شمامي تونيد چند تا نمونه

    بگيد.؟
    شما اگر در يک خانواده مسيحي به دنيا آمده بودي الان يک مسيحي بودي نگو نه دورغه ؟


    امام توي اين معنا كه بعدازقرون انسان كم كم بهش


    نزديك ميشه حقه ، نه اون كسيه كه به شكل، اوسطوره

    است و ما از اون انتظار معجزه داريم.چون اگر دنبال

    اون جور امام ها بوديم در هند خيلي زياد هستند آ دم

    هائي كه به قطار ميگن حركت نكن، حركت نمي كنه


    :جواب بده هر دو مطلب برات عجيبه ؟؟؟

    + خاک 

    بسم الله الرحمن الرحيم

    وبلاگ زيبايي داريد انشاالله كه هر قدمي كه بر مي داريدم زمينه ساز ظهور اقا باشه

    التماس دعا

    + ايمان 
    در رثاي پدر

    اي خاک وطن بر تو عزيزي بسپرديم


    کو عاشق بوي تو و روي قربا بود


    پيوسته به لب ذکر حسين (ع) داشت دمادم


    دلداده آن پادشه کربوبلا بود


    هنگام محرم سر و سوداي دگر داشت


    در ماتم اولاد علي (ع) غرق عزا بود


    دنيا نتوانست فريبد به زر و زور


    او را که حبيبي زمحبان خدا بود


    هرگز نشد آويزه ي روئي به تمنا


    در حل نياز او همه را راه گشا بود


    دائم به لبش ذکر خدا بود و ثناگو


    هر آنچه بر او آمده تقدير رضا بود


    اخلاق خوشي داشت پدر در همه احوال


    اندر پي هر خدمت او شکر و دعا بود


    دلبسته نشد هيچ بر اين عالم فاني


    زيرا که دل آکنده از اين دار فنا بود


    آواي خوشي داشت به هنگام مناجات


    گاهي به دعا خواني وگه نوحه سرا بود


    هنگام سحر خفته به آغوش پسرخوش


    خندان لب و آماده به فرمان خدا بود


    بشنيد چو گلبانگ محمد (ص) زمنادي


    گويي که فقط منتظر جمله لا ....... بود


    آهسته فرو بسته شد او را زجهان چشم


    چشمي که پر از عاطفه و لطف و صفا بود


    بنگر چه عزيزان همه رفتند يکايک


    آگه به يقين روز دگر نوبت ما بود

    + ايمان 

    سجاده گشود

    به نماز آمد وسجاده گشود

    در دلش غير خدا هيچ نبود

    بانگ تكبير رها از من زد

    آتشي بر دل اهريمن زد

    به ركوع آمد و تكبير و سجود

    بجز از وصف رخ او نستود

    آنچنان ذكر دعا داشت به لب

    كه سراپاي وجودش شده تب

    اندر آن حالت تسبيح وسرور

    آمد او را به نظر هاله ز نور

    در كنارش قدوبالائي ديد

    قامت سرو چو رعنائي ديد

    ز سراپا همه او بود سپيد

    يك نظر ديد و دگر هيچ نديد

    ديدنش حالت رويائي بود

    حاصل گريه پنهاني بود

    + ايمان 

    ياد ياران

    خاطرات و ياد ياران ياد باد

    شادي افزون غصه ها بر باد باد

    گر نباشد ياد ياران ماندگار

    زندگي پوچ است و بس بي اعتبار

    آنچه در دل مانده ياد دلبر است

    غم درون جانم از پا تا سر است

    ياد يار مهرباني همچو او

    مانده اندر سينه ام پر رنگ و بو

    چرخ گردن گل چو غارت مي كند

    داستان ما حكايت مي كند

    گويد از لبخند و داغ سينه ام

    از غم جانسوز بس ديرينه ام

    ياد روي مهربانان اي عزيز

    كي شود از سينه و دلها گريز

    آنچه گفتم جز فراق يار نيست

    گفتنيها با شما دشوار نيست

    زندگي شادي و درد و ماتم است

    اينهم از اسرار خاص عالم است

    + ايمان 

    آمد اما گريه افزون كرد و رفت

    با غمش دل را پريشون كردو رفت

    نازنين از بس كه از خود خسته بود

    خسته جانم همچو مجنون كرد و رفت

    با غمش آهنگ دل را ساختم

    بس كه ناليد او دلم خون كرد و رفت

    هر چه گفتم نازنينا غم مخور

    ديده خود همچو جيحون كرد و رفت

    غم سراژاي وجودم چنگ زد

    حال ما را هم دگرگون كرد و رفت

    + ديده 

    شعري از احساس مي خوانم بيا

    از دو چشم ياس مي خوانم بيا

    من كه مي دانم نيم لايق وليك

    روضه ي عباس مي خوانم... بيا

    + ايمان 

    علمدار كربلا

    شفق سر زد شب از ديدارها رفت * سحر آهسته آرام آمد از راه

    مه از ديد سحر پنهان و خورشيد * برون شد نرم نرمك از نهانگاه

    بيابان گرم و سوزان بود و جمعي * كنار رود اما تشنه بودند

    به ديگر سو هزاران مرد جنگي * مسلح در كمين بنشسته بودند

    دلاور نامدار دشت توحيد * علمدار سپاه تشنگان بود

    به دستش مشك خالي از آب * بسوي رود او تنها روان بود

    بگوشش سوز غم آهنگ مي زد * نواي العطشها چنگ مي زد

    صداي نالخا بر او گران بود * دلش از نالها آتش فشان بود

    بسوي رود شد چون شير غران * هراسان دشمن از هر سوگريزان

    علمدار سپه مير دلاور * به ميدان نبردي نابرابر

    چنان زد بر سپاه دشمن از جان * كه دشمن شد از آن ميدان گريزان

    مسير رود شد خالي ز دشمن * دلاور مرد ميدان بود يك تن

    ميان رود شد آهسته آرام * دو دست خويش را پيوست چون جام

    به لب نزديك كرد آب روان را * كه از خشكي برون آرد زبان را

    ميان دست پرآبش هويدا * حسين و جمله يارانش پيدا

    لب خشك برادر ديد در جام * دو چشمانش سيه شد روز از شام

    گشود از هم دو دست نازنينش * رها شد آب از قيد و كمينش

    نفير العطش بر اوج مي زد * به زير زين اسبش موج مي زد

    به دريا پا زد و بيرون شد از آب * فقط خشكيده مشكش گشت سيراب

    زهر سو دشمن آمد سوي عباس * هدف شد بهر آنان آن گل ياس

    به تير و نيزه و شمشير و خنجر * زدند بر مشك عباس دلاور

    تمام مشك آبش ريخت بر خاك * عمود آهني زد فرق او چاك

    دو دست نازنينش قطع كردند* شقاوت را تماما فتح كردند

    فرو افتاد عباس علمدار * ز زين بر خاك و سنگ و دشت پر خار

    صدا زد او همي خون خدا را * عزيز فاطمه و مصطفي را

    شتابان شد حسين سوي برادر * بدون لشكر و بي يار و ياور

    به بالينش نشست و سر به زانو * گرفت و پاك كرد خون از بر و رو

    چو خون از ديده عباس شد پاك * رسيد آه جگر سوزش به افلاك

    گشود عباس چشم بسته خويش * نگاه واپسين خسته خويش

    نگاه آخرينش راز دل بود * در آن حالت ز مولايش خجل بود

    تن پر خون و چشم تر اثركرد * حسين را زين نگه زير و زبر كرد

    نگه از حالت ديدن جدا شد * علمدار حسين سوي خدا شد

    + ايمان 
    uglnhv
    + ايمان 

    آقا سوختم ؛ جگرم آتش گرفت

    الهي كه فداي دو دست قطع شده ات و جگر سوخته مادرت ام البنين

    يا باب الحوائج مددي

    + چه فرقي ميكنه 
    دوش مرا حال خوشي دست داد...سينه ما را عطشي دست داد... نام تو بردم لبم آتش گرفت...
       1   2      >