آمد اما گريه افزون كرد و رفت
با غمش دل را پريشون كردو رفت
نازنين از بس كه از خود خسته بود
خسته جانم همچو مجنون كرد و رفت
با غمش آهنگ دل را ساختم
بس كه ناليد او دلم خون كرد و رفت
هر چه گفتم نازنينا غم مخور
ديده خود همچو جيحون كرد و رفت
غم سراژاي وجودم چنگ زد
حال ما را هم دگرگون كرد و رفت