• وبلاگ : 
  • يادداشت : موسم حجّ بوي حسين(ع) مي ده ...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گل نرگس 

    http://eslampoormohammad.persianblog.ir/

    وبلاگ خوبي بود

    + گل نرگس 

    سلام

    يادت باشه امسال هم چهل روز مانده به ماه محرم شروع كنيم به خواندن چهل روزه زيارت عاشورا

    پاسخ

    ان شاء الله.
    + گل نرگس 

    از دروغ‌هايي که به رئيس‌جمهور منتسب مي‌کنند بخنديم يا گريه کنيم

    يک آقايي با قاطعيت مي‌گفت شنيده‌ام آقاي احمدي‌نژاد در جلسه دولت يک ظرف خالي براي امام زمان مي‌گذارد؛

    نمي‌دانستم به اين سئوال بخندم يا گريه کنم.

    http://www.bmz14.parsiblog.com/

    شهاب ادامش بخون

    پاسخ

    حاجي خونده ام قبلا. متاسفانه از اين دروغ ها فراوونه و خوشبختانه همش توامه با بي منطقي و گزاف.
    تا دوست چه پسندد و چه خواهد
    ديدن نامتان در ذکر شادي بخش محفل ماست
    [گل]
    + احسان(تورنتو) 
    ...........
    علي در خيبر هم تنها بود، علي در صفين هم تنها بود، علي در جمل هم تنها بود، علي در تنهايي اش هم تنها بود....چون علي بود!
    و آنجا که ميدانست وقت به پايان آمده؛ ابن ملجم را بيدار کرد!
    ابن ملجم برخيز!! برخيز وقت نماز صبح است و رستگاري من!... چرا علي!؟...خسته ام! به خداي کعبه که خسته ام، محمد(ص) ديگر در کنارم نيست، فاطمه را هم از من گرفتند عمري در راه اسلام و تثبيت آن دويدم و حالا ديگر خسته ام، بگذاريد بروم، مرا ياريگري نيست، علي را رها کنيد!
    هل من ناصر ينصرني؟
    آيا ياريگري هست مرا ياري کند؟...و تو خودت بهتر ميدانستي حسين! کسي نيست تو را ياري کند!
    حسين هم خسته شد! او هم از نامردي همين نامردمان کوفه نشين خسته شد! چه شد شما را که مرا با هزاران نامه به خود خوانديد و حالا پيمان شکستيد!؟ کجاييد کوفيان؟ کجاييد مسلمانان!؟ تشنه ام! کودکانم تشنه اند! سيرابمان کنيد! نه با شمشيرهايتان! جرعه اي آب دهيد! کودکانم را دريابيد..! واي بر شما! با من چه کرديد؟ واي بر شما با زينبم چه کرديد؟ با علي اصغرم چه کرديد؟ واي بر شما!!

    و يقين بدانيد آنهنگام که حسين از اسب به زمين افتاد!.....يا حسين!!!.....يقين بدانيد آنهنگام که شمر بر بالاي سر مبارک آمد و چون يک حيوان درنده چنگ در گيسوان مولا زد! يقين بدانيد آنهنگام که سر را از بدن ميبريد!! حسين نيز گفت فزت و رب الکعبه اما کسي نشنيد!!.....چرا!؟...چون حسين را نايي دگر در تن نمانده بود!! واااااااي حسسسسسسسسسسسسسسسين!!......حسين را ديگر تواني نمانده بود!!! حسين نيز تشنه بود و خسته! آخر او با دهان تشنه ميجنگيد!!آري...فزت و رب الکعبه علي همان هل من ناصر ينصرني حسين بود....اما ما هنوزم آن را نشنيده ايم!!
    + احسان(تورنتو) 
    هيچ ميدانستي فزت و رب الكعبه علي موقع خوردن ضربت در محراب مسجد همان هل من ناصر ينصرني حسين در كربلا بود ؟
    هر دو ، يكي اند با يك معنا
    علي، اين اسطوره صبر! اين پهلوان خيبر! اين شه دلاوري که در هر جنگي تا برق شمشيرش در فضاي معرکه مي درخشيد صداي الله اکبر سپاه اسلام بلند ميشد! از دست اين نامردماني كه تا توانستند زجرش دادند و اذيتش كردند به چاه پناه مي برد! به چاه!؟
    در داخل چاه فرياد ميزد : واي بر شما، با من چه کرديد!؟ واي بر شما، خدا مرا از شما بگيرد! واي بر شما، با فاطمه ام چه کرديد!؟
    علي با چاه سخن ميگفت ميداني چرا ؟
    آخر علي غريب بود!
    علي تنها بود!
    علي دلسوز نداشت!
    يعني داشت اما از او گرفتند!
    ميان درب و ديوار علي را بي يار کردند!
    عجب! چقدر سنگين!
    در تاريکي شب! وقتي همه در خواب نازند! خرامان خرامان بروي و در حالي که چشمانت غرق در اشک است و فرصت درد دل کردن هم با يار و همدردت نداري، فقط پيکر او را با خود بکشي تا به خاکش بسپاري!!؟ و کسي هم نفهمد! فاطمه! دختر پيامبر(ص)! واااااي ،ّ اف بر اين نامردمان!
    حسن...آهسته باش پسرم! مبادا بفهمند که مادرتان را به خاک ميسپاريم!
    حسين...آرام گريه کن فرزندم! مبادا کسي را بيدار کني! بگذار امشب نيز بگذرد! و ديگر کسي فاطمه را نخواهد ديد!
    با مادرتان وداع کنيد و ديگر به سمت او نياييد!؟ مبادا تعقيبتان کنند! و جايش را پيدا کنند که اين ناکسان به جنازه او هم رحم نخواهند کرد!
    پاسخ

    سلام بزرگوار. تذکري که فرموديد خيلي به جا بود و ممنونم ازتون. حقيقت اينه که همين تذکر رو بارها بنده به کار بسته بودم و اين بار هم قبل ثبت اون مطلب با خودم کلي کلنجار رفتم اما ثبتش کردم. ماجراي احاديث قلابي ابوهريره و امثال ابوهريره آفت دين ماست که متاسفانه کم هم نيست. ان شاء الله خداوند متعال شما رو براي ما حفظ کنه.