سلام امروز از صبح يه حس غريبي دارم
نميدونم چرا صداي دلنشين صادق آهنگران
كه اين شعر را مي سرود تو گوشمه يه لحظه رهايم
نمي كنه حالا درست يا اشتباه بودن شعر تو ذهنم نيست
ولي اين چيزيه كه از صبح زمزمه مي كنم
واسه شما هم نوشتم تا شايد كمي بيشتر به آرامشي
كه بايد برسم . التماس دعا
ياعلي
اگر دير آمدم مجروح بودم
اسير قبض بست روح بودم
رفيقان رسم همدردي كجا رفت
مرا اين پشت مگذاريد بيكس
گناهم چيست پايم مانده در خاك
در باغ شهادت را نبنديد
به ما بيچارگان زان سو نخنديد
اگر جنس تو از آه نياز است
در باغ شهادت باز باز است
سلام خيلي خيلي جالبه و ممنون چون به محض باز شدن صفحه با اين ذکر و تصوير زيبا دل گرفتم روشن شد قسم به خودش که امروز خيلي نا اميدانه اومدم خونه ولي با ديدن اين صفحات نوراني يادم اومد که نا اميدي از درگاه خدا محاله و اميدوارم و منتظر باران رحمتش نوشته اي زيبا و قابل تأملي نوشتيد که بسيار مؤثره خدا به شما قوت عطا فرمايد جهت ادامه اين راه منم دعا تون مي کنم