• وبلاگ : 
  • يادداشت : السلام عليك يافاطمه الزهراء(سلام الله عليها)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ايمان 
    کودک ادامه داد : من چطور مي توانم بفهمم که مردم چه مي گويند در حالي که زبان آنها را نمي دانم؟
    خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زيباترين وشيرين ترين واژه هايي راکه ممکن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و
    صبوري به تو ياد خواهد داد که چگونه صحبت کني
    کودک با ناراحتي گفت : اما اگر
    بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟
    خداوند براي اين سوال هم پاسخي داشت: فرشته ات
    دستهاي تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو مي آموزد که چگونه دعا کني
    کودک سرش را برگرداند و پرسيد: شنيده ام در زمين انسانهاي بد هم زندگي مي کنند؛ چه کسي
    از من محافظت خواهد کرد
    خدا گفت فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتي اگر به
    قيمت جانش هم تمام شود
    کودک ادامه داد: اما من هميشه به اين دليل که نمي توانم
    تو را ببينم غمگين خواهم بود
    خداوند لبخند زد و گفت: اگر چه من هميشه در کنار تو
    هستم اما فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد
    بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين به گوش مي رسيد. کودک در آن هنگام دانست که بزودي بايد سفر خود را آغاز کند. پس سوال آخر را از خداوند پرسيد: خدايا، اگر بايد هم اکنون به دنيا بروم
    لااقل نام فرشته ام را به من بگو
    خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمييت ندارد ولي مي تواني او را صدا کني