• وبلاگ : 
  • يادداشت : كوه پرسيد ز رود. ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سارا 

    سلام

    در هر حال مؤيد باشيد

    بخصوص در مقابله و مبارزه با دوستان يا دشمنان مجازي

    خيلي براتون دعا ميكنم البته براي اين دوست يا دشمن يا.......هم دست به دعا هستم توصيه ميكنم واگذاريدش به مولامون ابوالفضل و امام حسين خوب جواب ميدن

    بازم مؤيد باشيد اخوي

    + آسمان 
    شهيد خيلي خستموبه دل شکسته مادرت وغاطمه زهرا قسمت ميدم پيش خدا ضمانت حجم رو بگير

    + سارا 

    سلام!

    سلام بزرگوار خدا قوت

    عيد هفته مقدس بسيج

    مباركتون شما كه همواره ياد ياران و زنده نگه ميداريد

    خدايي باشيد و بمانيد

    التماس دعا

    ضمنا اگر افتخار بفرماييد لوگوي گل نرگس را در وبلاگتان قرار بدين ممنون و متشكرم

    سلام دوست بزرگوارم !

    محفل با صفايي داريد ! بله نام و ياد شهداي گرانقدر ، روح و جان را صيقل و صفا ميدهد ! خوشا به حالتان که خادم الشّهدا هستيد .

    خداوند به شما خير و سعادت دنيا و آخرت عنايت کند .

    خدا كند كه شرمنده شهدا نباشيم و توفيق داشته باشيم كه مشمول رحمت خدا و شفاعت شهدا قرار گيريم انشاالله .

    دلم را هوايي كوي شهيدان كرديد و چشمانم نمناك شد و دعايتان كردم

    همواره در پيشبرد اشاعه فرهنگ شهادت در پناه خداي مهربان موفق و منصور باشيد .

    ضمنا لينكهاي صوتي زيادي در وبلاگ قرار دادم و ميتوانيد از آنها هم استفاده ببريد و مارا دعا بفرماييد كه سخت محتاج دعاي شما خوبان هستم

    خدا نگهدارتان

    پاسخ

    سلام و عرض ادب استاد گرانقدر جناب آقاي بورقاني. سرافرازم فرموديد. ان شاء الله بتونيم در راه بندگي پيروز باشيم.
    + ايمان 

    سلام و عرض ادب

    براي شادي روح امواتمان خصوصا اموات حرف دل و اموات من حقير يه فاتحه اي برستيم .

    الفاتحه مع الصلوات

    اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    + گل نرگس 

    بعضي از آنها که خون نوشيده‌اند
    ارث جنگ عشق را پوشيده‌اند
    عده‌اي « حسن‌القضا » را ديده‌اند
    عده‌اي را بنزها بلعيده‌اند
    بزدلاني کز هراس ابتر شدند
    از بسيجيها بسيجي‌تر شدند
    آي، بي‌جانها ! دلم را بشنويد
    اندکي از حاصلم را بشنويد
    تو چه مي‌داني تگرگ و برگ را
    غرق خون خويش، رقص مرگ را
    تو چه مي‌داني که رمل و ماسه چيست
    بين ابروها رد قناصه چيست
    تو چه مي‌داني سقوط « پاوه » را
    « باکري » را « باقري » را « کاوه » را
    هيچ مي‌داني « مريوان » چيست؟ هان !
    هيچ مي‌داني که « چمران » کيست؟ هان !
    هيچ مي‌داني بسيجي سر جداست
    هيچ مي‌داني « دوعيجي » در کجاست؟
    اين صداي بوستاني پرپر است
    اين زبان سرخ نسلي بي‌سر است
    تو چه مي‌داني که جاي ما کجاست
    تو چه مي‌داني خداي ما کجاست
    با همانهايم که در دين غش زدند
    ريشه اسلام را آتش زدند
    با همانها کز هوس آويختند
    زهر در جام خميني ريختند
    پاي خندقها احد را ساختند
    خون‌فروشي کرده خود را ساختند
    باش تا يادي از آن ديرين کنيم
    تلخ آن ابريق را شيرين کنيم
    با خميني جلوه ما ديگر است
    او هزاران روح در يک پيکر است
    ما زشور عاشقي آکنده‌ايم
    ما به گرماي خميني زنده‌ايم
    گرچه در رنجيم، در بنديم ما
    زير پاي او دماونديم ما
    سينه پرآهيم، اما آهني
    نسل يوسفهاي بي‌پيراهنيم
    ما از اين بحريم، پاروها کجاست؟
    اين نشان ! پس نوش داروها کجاست؟
    اي بسيجيها زمان را باد برد
    تيشه‌ها را آخرين فرهاد برد
    من غرور آخرين پروانه‌ام
    با تمام دردها هم خانه‌ام
    اي عبور لحظه‌ها ديگر شويد !
    اي تمام نخلها بي‌سر شويد !
    اي غروب خاک را آموخته !
    چفيه‌ها ! اي چفيه‌هاي سوخته !
    اين زمين ! اي رملها، اي ماسه‌ها
    اي تگرگ تق‌تق قناصه‌ها
    جمعي از ما بارها سر داده‌ايم
    عده اي از ما برادر داده‌ايم
    ما از آتشپاره‌ها پر ساختيم
    در دهان مرگ سنگر ساختيم
    زنده‌هاي کمتر از مردارها !
    با شما هستم، غنيمت‌خوارها !
    بذر هفتاد و دو آفت در شما
    بردگان سکه ! لعنت بر شما
    بار دنيا کاسه خمر شماست
    باز هم شيطان اولي‌الامر شماست
    با همانهايم که بعد از آن ولي
    شوکران کردند در کام علي
    باز آيا استخواني در گلوست؟
    باز آيا خار در چشمان اوست؟
    اي شکوه رفته امشب بازگرد !
    اين سکوت مرده را در هم نورد
    از نسيم شادي ياران بگو !
    از « شکست حصر آبادان » بگو !
    از شکستن از گسستن از يقين
    از شکوه فتح در « فتح‌المبين »
    از « شلمچه »، « فاو » از « بستان » بگو
    اي شکوه رفته ! از « مهران » بگو !
    از همانهايي کهسر بر در زدند
    روي فرش خون خود پرپر زدند
    پهلواناني که سهرابي شدند
    از پلنگاني که مهتابي شدند
    اي جماعت ! جنگ يک آيينه است
    هفته تاريخ را آدينه است
    لحظه اي از اين هميشه بگذريد
    اندر اين آيينه خود را بنگريد.

    منبع: مجله طراوت شماره 34

    + سارا 
    چفيه يعني عشق

    اللهم ‌الرزقنا!

    چفيه ام کو ؟ چه کسي بود صدا زد : هيهات !! عشق من کو ؟! مهربان مونس شب تا به سحرگاه ام کو؟ چفيه ي شاهد اشکم به کجاست ؟!من چرا واماندم ؟! مأمن اين دل طوفاني بي ساحل کو ؟اي سحرگاه ! تو ا جان شميم نرگس ، چفيه منتظر صبح کجاست ؟! تربت کرب و بلا ! توبگو چفيه ي سجاده چه شد ؟ اي فاتيح ! بگو همدم ديرينه ي جوايت و آي مردم ، به خدا مي ميرم !! مرگ بي چفيه ! خدايا هيهات !! چفيه م را به دلم باز دهيد. عهد ما ،عهد وفا بود و فا بود و ابد! گر چه من بد کردم ولي اي چفيه ! بدان بي تو دلم ميميرد

    آن روزها براي شهادت دروازه داشتيم اما حالا معبري تنگ و باريك اما هنوز براي شهادت فرصت

    يا حق