• وبلاگ : 
  • يادداشت : به بهانه ي شب يلدا
  • نظرات : 2 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ايمان 
    استاد پير از شاگرد غمگينش خواست تا مشتي نمک در ليوان آبي بريزد و سپس از ان بچشد.
    سپس از او پرسيد: چه مزه اي مي داد؟
    جوان گفت : وحشتناک بود
    سپس استاد جوان خواست که دوباره قسمتي نمک بردارد اما اين بار آن را در درياچه اي بريزد و از آن بچشد.
    پس از او پرسيد : چه مزه اي مي داد؟
    جوان گفت : خوب . استاد گفت : نمک را احساس کردي ؟
    جوان گفت : خير
    استاد در کنار شاگردش نشست و دستان او را در دست خود گرفت و گفت : غم و ناراحتي زندگي مثل همين نمک مي ماند نه کمتر و نه بيشتر .
    مقدار غم و درد هيچ گاه کم و زياد نمي شود همواره ثابت است اما مقداري که ما مي چشيم با توجه به ظرفي که در آن قرارش مي دهيم تغيير مي کند پس هنگام فرا رسيدن درد و غم سعي کن تا ظرفيت را افزايش دهي .
    ليوان بودن را کنار بگذار و درياچه باش !
    + ترنم 
    + گل نرگس 

    از داغ حسين اشك نم نم داريم

    درخانه سينه تا ابد غم داريم

    پيراهن شال مشكي اماده كنيد

    نه روز دگر تا محرم داريم

    + ايمان 

    سلام

    خسته نباشي و التماس دعا

    ياعلي