وبلاگ :
يادداشت :
به بهانه ي شب يلدا
نظرات :
2
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ايمان
استاد پير از شاگرد غمگينش خواست تا مشتي نمک در ليوان آبي بريزد و سپس از ان بچشد.
سپس از او پرسيد: چه مزه اي مي داد؟
جوان گفت : وحشتناک بود
سپس استاد جوان خواست که دوباره قسمتي نمک بردارد اما اين بار آن را در درياچه اي بريزد و از آن بچشد.
پس از او پرسيد : چه مزه اي مي داد؟
جوان گفت : خوب . استاد گفت : نمک را احساس کردي ؟
جوان گفت : خير
استاد در کنار شاگردش نشست و دستان او را در دست خود گرفت و گفت : غم و ناراحتي زندگي مثل همين نمک مي ماند نه کمتر و نه بيشتر .
مقدار غم و درد هيچ گاه کم و زياد نمي شود همواره ثابت است اما مقداري که ما مي چشيم با توجه به ظرفي که در آن قرارش مي دهيم تغيير مي کند پس هنگام فرا رسيدن درد و غم سعي کن تا ظرفيت را افزايش دهي .
ليوان بودن را کنار بگذار و درياچه باش !