مردي از خانه فاطمه بيرون آمده است . مدينه را مي نگرد و مسجد پيامبر را و مکه ابراهيم را و کعبه ي به بند نمرود کشيده را و اسلام را و پيام محمد (ص) را و کاخ سبز دمشق را و در بندکشيدگان را و .........
مردي از خانه فاطمه بيرون آمده است . بار سنگين همه اين مسئوليت ها بر دوش او سنگيني مي کند .
او، وارث رنج بزرگ انسان است . تنها وارث آدم، تنها وارث ابراهيم و.......... تنها وارث محمد ! و........
مردي تنها !
اما نه، دوشادوش او زني نيز از خانه فاطمه بيرون آمده است، گام به گام او ، نيمي از بار سنگين رسالت برادر را بر دوش خود گرفته است .
مردي از خانه فاطمه بيرون آمده است، تنها و بي کس ، با دست هاي خالي ، يک تنه به روزگار وحشت و ظلمت و آهن يورش برده است . جز مرگ سلاحي ندارد اما او فرزند خانواده اي است که "هنر خوب مردن" را در مکتب حيات خوب آموخته است .
در اين جهان هيچکس نيست که همچون او بداند که :"چگونه بايد مرد ؟"
آموزگار بزرگ "شهادت" اکنون برخواسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در "توانستن"مي فهمند و به همه آنها که پيروزي بر خصم را تنها در "غلبه"مي دانند، بياموزد که :"شهادت" نه يک "باختن" که يک "انتخاب" است .
و حسين وارث آدم که به بني آدم زيستن داد و وارث پيامبران بزرگ که به انسان، "چگونه بايد زيست" را آموخت .
اکنون آمده است تا در اين روزگار به فرزندان آدم "چگونه بايد مرد" را بياموزد .
*بخشي از کتاب "حسين وارث آدم ، دکتر علي شريعتي"