.:: يا قاضي الحاجات ::.
*خسخس نفسهايشان نجوايي عاشقانه با ملائک است.
نميدانم آيا تا به حال يک جانباز شيميايي که دچار عارضه ريوي باشد را از نزديک ديدهايد يا نه؟
نميدانم بگويم خوشا به سعادتتان که آن اسوههاي صبر را ديدهايد و يا اينکه...
ديدن رنج و مشقت يک انسان براي هرکسي سخت و منقلب کننده است، چه برسد به ديدن انساني که حتي عاديترين نياز حياتيش، يعني تنفس را با سختي انجام ميدهد!
مرداني که کم هم نيستند و اگر حال و حوصلهاش را داشته باشيم! و همت کنيم، ميتوانيم در آسايشگاههاي شهرمان به ديدارشان برويم.
تا به حال چند بار به ملاقات اين کوههاي استقامت رفتهايم تا نمونههايي زنده! از پايمردي را ببينيم و از خواب شيرين روزمرگي خود بيدار شويم؟!
آيا تا به حال صداي خسخس نفسهايشان راشنيدهايم؟
به خداوندي خدا قسم، خسخس نفسهايشان نجوايي عاشقانه با ملائک است.
ولي شنيدنش گوش واقعي ميخواهد که ما نداريم! و شايد حتي وقتي چند لحظهاي به آن گوش ميسپاريم، خود احساس خفگي کنيم!!!
تا به حال ديده ايدشان؟
وقتي ميبيني نفسش کم ميآيد.
وقتي ميبيني دانههاي درشت عرق از پيشانيش سرازير ميشود.
وقتي ميبيني لبهايش کبود ميشود.
وقتي ميبيني با اسپريهاي کوچک و بزرگ خود، سعي ميکند تا راه نفسش را باز کند.
وقتي ميبيني کوله پشتي خاکي رنگي را هميشه به دنبال خود ميکشد و هراز گاهي از ماسک اکسيژن درونش استفاده ميکند.
وقتي ميبيني مجبور است نفس کشيدن، که يک حرکت غيرارادي و در ظاهر راحت و بيدردسر است را با زحمت انجام دهد و به همين دليل زود خسته شود و به قول يکي از همين عزيزان _گاهي يادمان ميرود که بايد نفس بکشيم...!!!_ به چه ميانديشي؟
آيا ميتوان باور کرد که براي به دست آوردن مال و مقام دنيا خطر کردهاند و به آغوش گاز خردل، VX، تابون، سارين و انواع گازهاي عامل خون و اعصاب رفتهاند؟
جواب به اين سوال کاملاً مشخص است، ولي ما فراموش ميکنيم که بر جوانان اين سرزمين، آنهايي که هم سن و سال من و تو بودند و از همه چيز خود گذشتند چه گذشت.
پس بياييد اگر مرهمي بر درد کهنه شان نيستيم، نمک زخمشان هم نباشيم.
براي شفاي عاجل همه ي جانبازان شيميايي سه صلوات محمدي(ص) بفرستيم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.