درست جمعهها، وقتي قلبم و قلب همه، از تنگي فراغت مثل لالهاي که زير پا لگد شود، چروکيده و رنجيده ميشود، با خود ميگويم: اين درد عاقبت مرا خواهد کشت...
و بعد به خود نهيب ميزنم، که او خواهد آمد...