من در خانواده اي مسيحي بزرگ شده ام که اعتقاد به اين چيزها نداريم، اما بگذاريد خاطره اي با مزه برايتان تعريف کنم. پدر من حجار بود، سنگ تراش. کارهايش را مي فروخت و به دهات اطراف مي برد و روزي اش از اين راه به دست مي آيد. اما سنگي را در خانه نگاه داشته بود و دو سال روي آن کار مي کرد. بعد که کارش تمام شد آن را به سر در خانه مان آويخت. حساس شده ايم تا بدانيم چه چيزي به سر در خانه اين خانواده مسيحي در ده مسيحي نشين مرجعيون نصب شده بوده است. از استاد مي پرسيم: روي آن سنگ چه نوشته شده بود؟استاد مي خندد و مي گويد:
" لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار."
برگرفته از وبلاگ اول ببين وبعد بخوان
عيدتان مبارك