يا علي گفتيم و عشق آغاز شد.............
سلام مومن خدا ما هميشه از نوشته هاي شما ودوستان استفاده مي كنيم.
ولي با امدن اين همه نيروي تازه نفس خود را باز نشسته کردم جوانها هستن
روزي چند بار سر ميزنم واز نوشته ها را ميخونم
اين چند شاخه گل از ما قبول كن
راستي كادو هارا تنها تنها نخوري
به گلهات سلام برسان
نامهات كه به دستم رسيد،من خواب بودم؛ نامهات بيدارم كرد. نامهات ستارهاي بود كه نيمهشب در خوابم چكيد و ناگهان ديدم كه بالشم خيس هزار قطره نور است. دانستم كه تو اينجا بودهاي و نامه را خودت آوردهاي. رد پاي تو روشن است.
هر جا كه نور هست، تو هستي، خودت گفتهاي كه نام تو نور است.نامهات پر از نام بود. پر از نشان و نشاني. نامت رزاق بود و نشانت روزي و روز.گفتي كه مهماني است و گفتي هر كه هنوز دلي در سينه دارد دعوت است.گفتي كه سفره آسمان پهن است و منتظري تا كسي بيايد و از ظرف داغ خورشيد لقمهاي برگيرد.و گفتي هر كس بيايد و جرعهاي نور بنوشد، عاشق ميشود.گفتي همين است، آن اكسير، آن معجون آتشين كه خاك را به بهشت ميبرد. و گفتي كه از دل كوچك من تا آخرين كوچه كهكشان راهي نيست، اما دم غنيمت است و فرصت كوتاه و گفتي اگر دير برسيم شايد سفرهات را برچيده باشي، آن وقت شايد تا ابد گرسنه بمانيم...آي فرشته، آي فرشته كه روزي دوستم بودي، بلند شو دستم را بگير و راه را نشانم بده، كه سفره پهن است و مهماني است. مبادا كه دير شود، بيا برويم، من تشنهام، خورشيد ميخواهم. بيا برويم عيد است و تولد نور ..............
من غلام قمرم ،غير قمر هيچ مگو گفتم اي عشق من از چيز دگر ميترسمگفت آن چيز دگر نيست , دگر هيچ مگوي
من به گوش تو سخن هاي نهان خواهم گفتسر بجنبان كه بلي , جز تو به سر هيچ مگوي
گفتم اين روي فرشته است عجب يا بشر استگفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگوي
گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شدگفت ميباش چنين زير و زبر هيچ مگوي
اي نشسته تو در اين خانه پر نقش خيالخيز از آن خانه برون رخت ببند هيچ مگوي
من غلام قمرم, غير قمر هيچ مگوي
تولد مولود کعبه ، مولا و سرور تمام مسلمانان جهان بر شمامبارک باد