• وبلاگ : 
  • يادداشت : اتوبان بلا تكليفي يك طرفه است
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شهاب 

    شعري براي دارا و سارا

    هنگام جنگ داديم صدها هزار دارا
    شد کوچه هاي ايران مشکين ز اشک سارا
    سارا لباس پوشيد ، با جبهه ها عجين شد
    در فکه و شلمچه ، دارا بروي مين شد

    چندين هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
    يا تکه تکه گشتند يا که اسير و دربند
    ساراي ديگري در ، مهران شده شهيده
    دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرميده

    دوخته هزار سارا ، چشمي به حلقه در
    از يک طرف و ديگر چشمي ز خون دل ، تر
    سارا سؤال مي کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
    ديدند شعله ها را در سنگرش به مجنون

    خون گلوي دارا آب حيات دين است
    روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمين است
    در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
    در اين زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »

    هنگام جنگ دارا گشته اسير و دربند
    داراي اين زمان با بنزش رود به دربند
    داراي آن زمانه بي سر درون کرخه
    ساراي اين زمانه در کوچه با دوچرخه

    در آن زمانه سارا با جبهه ها عجين شد
    در اين زمانه ناگه ، چادر( لباس جين ) شد
    با چفيه اي که گلگون از خون صد چو داراست
    سارا ، خود از براي جلب نظر ، بياراست

    آن مقنعه ور افتاد ، جايش فوکول درآمد
    سارا به قول دشمن از اُمّلي درآمد
    دارا و گوشواره ، حقّا که شرم دارد !
    در دستهايش امروز ، او بند چرم دارد

    با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه رانديم
    اما به ماهواره تا خانه اش کشانديم
    جاي شهيد اسم خواننده روي ديوار
    آنها به جبهه رفتند اينها شدند «طلبکار»

    شعر : زنده ياد ابوالفضل سپهر