• وبلاگ : 
  • يادداشت : يادش به خير
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ايمان 

    نمي دانم ، چرا بيهوده گريانم

    غمين و پر ز درد و دل پريشانم

    در اين حالت تو گوئي مي زنند

    سيلي به رويم ، چنگ در جانم

    چرا هرگز نمي دانم

    در اين افسرده حاليها

    چراها بر دلم پيوسته مي تازد

    مرا ويرانه مي سازد

    ز آبادي شاديها

    خرابم مي كند هر دم

    به ترفندي خراب آلوده

    سويي مي كشد

    هر دم دلم را

    سخت نالانم

    كمند دام صيادي ؟ و يا زلف كمندآسا ؟

    نمي دانم نمي دانم

    چرا ؟ بيهوده گريانم

    چرا ؟ بيهوده نالانم

    صدا از دور دستي

    مي كند ، در گوش من آواز

    نفسهاي هوس انگيز افسونگر

    چرا هر دم مرا

    بر خويش مي خواند؟

    از اين حالت گريزانم

    از اين حالت گريزانم

    وليكن ره نمي دانم ....