• وبلاگ : 
  • يادداشت : آجَرَكَ الله يَاابنَ الزَّهرَاء(عج)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گل نرگس 

    حميدرضا برقعي

    زير باران دوشنبه بعد از ظهر
    اتفاقي مقابلم رخ داد

    وسط کوچه ناگهان ديدم
    زن همسايه بر زمين افتاد

    سيب ها روي خاک غلطيدند
    چادرش در ميان گرد و غبار

    قبلا اين صحنه را...نمي دانم
    در من انگار مي شود تکرار

    آه سردي کشيد، حس کردم
    کوچه آتش گرفت از اين آه

    و سراسيمه گريه در گريه
    پسر کوچکش رسيد از راه

    گفت: آرام باش! چيزي نيست
    به گمانم فقط کمي کمرم...

    دست من را بگير، گريه نکن
    مرد گريه نمي کند پسرم

    چادرش را تکاند، با سختي
    يا علي گفت و از زمين پا شد

    پيش چشمان بي تفاوت ما
    ناله هايش فقط تماشا شد

    *

    صبح فردا به مادرم گفتم
    گوش کن! اين صداي روضه ي کيست

    طرف کوچه رفتم و ديدم
    در و ديوار خانه اي مشکي است

    *

    با خودم فکر مي کنم حالا
    کوچه ي ما چقدر تاريک است

    گريه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
    راستي! فاطميه نزديک است...