• وبلاگ : 
  • يادداشت : سرفه هاي اسماني
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صادق زلفي زمهرير 

    با سلام

    راستش ديروز دوشنبه 4/11/89 بطور اتفاقي اين وبلاگ را ديدم. وبلاگها معمولا" براي تعامل با مخاطبين بخشي دارند که اعلام نظر کنند. در وبلاگ شما اين قسمت يه مقدار رنگ عاطفي هم به خودش گرفته و پررنگ تر شده؛ هي اين پا و آن پا کردم که در اين قسمت چيزي بنويسم يا نه , تا اينکه از وبلاگ خارج شدم. هنوز وبلاگ را به اعضاي خانواده نشان نداده ام , نمي دانم نشان بدهم يا ندهم , نمي دانم چه حالي پيدا مي کنند؛ آخه بچه ها عاشق عمويشان هستند با اينکه جعفر نازنينم هر روز و هر لحظه با ماست مرتبا" گاه و بيگاه مي خواهند برويم بهشت زهرا سر خاک عمويشان , گويي چيزي در آنجا گم کرده اند. تحت الشعاع مشغله ي روزمره , همه چيز از يادم رفت.

    چند ساعت بعد که از کارهاي روزانه فارغ شدم دوباره مطالبي را که ديده بودم جلوي چشمانم ظاهر شد. باز هي با خودم کلنجار رفتم که چيزي بنويسم يا ننويسم. نمي دانم من بايد چيزي بنويسم يا خواهرم , براي اينکه مي دانم شما کي هستيد , شايد بهتر باشد خواهرم برايتان چيزي بنويسد. به هرحال با کلي کلنجار رفتن به اين نتيجه رسيدم که اگر چيزي ننويسم جفاکرده ام , البته حق ديگران براي نوشتن يا ننوشتن مطلب به جاي خود محفوظ است.

    باتقدير و تشکر از شما بخاطر ياد آوري چهارمين سالگرد شهادت جعفر عزيز با چتر شهيد گمنام – واقع امر اين است که ماها هستيم که روي ديگران قالب مي زنيم که فلاني نامي است يا گمنام , البته به اعتباري هم اينکار مي تواند درست باشد ولي حقيقت مي تواند چيز ديگري باشد چه بسا اهريمناني که فرشته نقابند. مگر نيستند قابيلياني که به خونخواهي هابيل نشسته اند- با اين وجود براي عنواني که وبلاگتان دارد ارزش و احترام والايي قايلم و مي گويم دستت درد نکنه. اما تصويري که از چهره ي او ارائه شده بسيار ناقص و کم رنگ است و به هيچ عنوان معرف شخصيت او نيست. باز احسنت بر شما که از او ياد کرده ايد. در ادامه سعي ميکنم اورا در چند جمله معرفي نمايم.

    قسمت اول