ادامه مطلب : امام سجاد (ع) بنده كامل پروردگار
عبد الملك چون اين نامه را خواند گفت:
آنچه براى ديگران موجب كاهش منزلت است براى على بن الحسين (ع) سبب رفعت است. (16)
روزى يكى از بندگان خود را براى كارى خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نيز، سرانجام از او پرسيد:
ـ پسرم آواز مرا نشنيدى؟
ـ چرا.
ـ چرا پاسخ مرا ندادى؟
ـ چون از تو نمىترسم.
ـ سپاس خدا را كه بنده من از من نمىترسد (17)
از او پرسيدند چرا ناشناس با مردم سفر مي كنى؟ گفت:
خوش ندارم به خاطر پيوند با رسول خدا چيزى بگيرم كه نتوانم مانند آنرا بدهم (18)
و روزى بر گروهى از جذاميان گذشت. بدو گفتند:
ـ بنشين و با ما نهار بخور. گفت:
ـ اگر روزه نبودم با شما مىنشستم. چون به خانه رفت سفارش طعامى براىآنان داد و چون آماده شد براى ايشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد (19)
چون ميخواست به مستمندى صدقه دهد نخست او را مىبوسيد، سپس آنچه همراه داشت بدو ميداد (20)
نافع بن جبير او را گفت:
تو سيد مردمى و نزد اين بنده ـ زيد بن اسلم ـ مي روى و با او مىنشينى؟
گفت: ـ علم هر جا باشد بايد آنرا دنبال كرد (21)
در روايت مجلسى از مناقب است كه: ـ من نزد كسى مىنشينم كه همنشينى او براى دين من سود داشته باشد (22)
و چون او براى خدا و طلب خشنودى خدا با بندگان خدا چنين رفتار مي كرد، خدا حشمت و بزرگى او را در ديده و دل مردم مىافزود.
او را گفتند تو از نيكوكارترين مردمى. نديديم با مادرت هم خوراك شوى. گفت مي ترسم دست من به لقمهاى دراز شود كه او چشم بدان دارد و مرا عاق كند (23)
او براى خدا و تحصيل رضاى پروردگار، با آفريدگان خدا، اين چنين با فروتنى رفتار مي كرد، و خدا حرمت و حشمت او را در ديده بندگان خود مىافزود. دشمنان وى ـ اگر دشمنى داشته است ـ مىخواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما برغم آنان شهرت وى بيشتر مىگشت، كه خورشيد را به گل نمي توان اندود و مشك را هر چند در ظرفى بسته نگاهدارند، بوى خوش آن دماغها را معطر خواهد كرد.»