نمي دونم خواب بودم يا بيدارهمه جا نور بود،خدا رو ديدمخدا همون نور بود...خدا دستانم را گرفتمن براش حرف زدم ، درد و دل کردماون فقط گوش مي کرد و هيچ نمي گفتمن گله مي کردم...اون فقط گوش مي کرد و هيچ نمي گفتگفتم مگه من گله گذار نيستممگر من بنده ي نا سپاس تو نيستمبه من نعمت دادي من بيشتر خواستم باز هم داديطمع من کم نشد خواستم و خواستمو تو بي منت هرچي خواستم دادياون موقع تو رو احساس نمي کردماما حالا هم که در آغوش تو هستمباز هم طمع دارم باز هم بيشتر مي خوامباز گله مي کنم...خدا گفت تو بنده ي من هستيفقط از من بخواه من به تو بي منت نعمت مي دم.تو از من دور هستي اما من که به تو نزديک هستم،چطور خواسته ات را برآورده نکنم من به تو نزديک هستم.گله و شکايتت رو به من بگودادگاه انسان ها عدالت ندارهاگر هم خوب باشي باز محکومي.اما تو براي من بزرگي براي من ارزشي.من تو رو هرگز محکوم نمي کنممن به تو هميشه فرصت جبران داده ام.تو نيازمندي از من بخواه نيازها ت رو،من بي نيازم هر چي بخواي در اختيارت مي گذارم.آخه تو تنهايي، کسي رو جز من نداري،من جهان رو براي تو آفريدم ، نعمت هاش رو براي تو آفريدم.همه ي زيبايي ها براي توست از من نا اميد نشو،بخواه هر آنچه که مي خواي.من همه چيز رو در اختيارت مي گذارم چه سپاس گذار باشي چه ناسپاس.مي خوام منو ببيني همون طور که من تو رو مي بينم.چشما ت رو باز کن من کنار تو نشسته ام.تو همه چيز را از من داري چطور مرا نمي بيني؟فقط کافيه چشما ت رو باز کني.گفتم: تو هر چه بيشتر به من دادي منو کور تر کردي،طمع منو بيشتر کردي اي کاش فقيري بودم که جز تو هيچ کس رو نداشتم.تو منو بي نياز کردي در صورتي که ميدونستي فراموشت ميکنم.خدا گفت: تو هم با تمام دارايي ها ت فقيري کسي را جز من نداري.من تو رو بي نياز کردم که منو بيشتر ياد کني منو بيشتر احساس کني.اما نخواستي...نعمت هاي من نشانه است، نشانه اي از وجود من ،تو نخواستي اين رو بفهمي تو نخواستي منو ببيني.من کنارت بودم اما نخواستي منو احساس کني.اشک در چشمانم حلقه زد شرم کردم از وجود خودم.دستا م رو از دستان خدا کشيدم ،سرم را پايين انداختم و گفتم:خدا من بنده ي شرمسار تو هستم.من خوب نبودم من فراموشت کردم چرا باز هم کنار من هستي؟خدا گفت : شرمنده من نباش شرمنده خودت باش.تو بايد منو بشناسي تو بايد منو ببيني تو بايد منو بفهميمنيتت را کنار بگذار من در وجود تو هستم.من تو رو هر طور که باشي بد يا خوب دوست دارمتو ر و در آغوشم ميگيرم دستانت ر و مي گيرم حرفهات رو گوش ميکنمحتي ناسپاسي هايت رو.آخه تو تنهايي، کسي رو جز من نداري.تو فقط همت کن از ته دلت بخواه منو، من دستا ت رو گرفته اممن با تو هستم از چي مي ترسي؟من که کنار تو هستم برو خودت رو بشناس به دنبال حقيقت پنهانت برو.من در وجود تو هستم تو اگر خودت را پيدا کني منو خواهي ديداون وقت تو هستي که منو در آغوشت مي گيري ، دستهاي منو مي گيري.من منتظر تو هستم بازگرد به سوي من،من توبه تو رو مي پذيرم من منتظر بازگشت تو به سوي خودم هستم.يهو همه جا تاريک شد ، خدا ديگه نبود.احساس کردم اون براي هميشه رفته.اما به ياد آوردم که اون گفت :من در وجود تو هستم.خدا رازي است در وجود من مي روم تا پيدايش کنم.اي عزيزترينم خداي مهربانم من به سوي تو باز خواهم گشت.و صدايي آروم در گوشم زمزمه کردمن منتظرت مي مونم.
براي همه دعا يادمون نره