"يا رب الزهراء"
.:: يا مولاتي يا فاطمه الزهراء (سلام الله عليها) اغيثيني ::.
مدينه بي فاطمه(س)
در شهر ، مهر و عاطفه پيدا نمي شود
يک تن چو من ، فدايي مولا نمي شود
هجر پدر ، غريبي شوهر ، فراغ طفل
مظلومتر ز فاطمه پيدا نمي شود
مي خواستم که حق تورا گيرم از عدو
باور بکن علي بخدا تنها نمي شود
کارم گذشته از شفا وقت رفتن است
ديگر حريف زخم تن ، اسما نمي شود
برق آنچنان گرفت ز چشم ، عدوي تو ديگر
دو چشم همسرت بينا نمي شود
مجروح دست و قدِّ کماني رُخم کبود
زهرا دگر براي تو زهرا نمي شود!!!
خانه بي فاطمه(س)
اگر که آمده اي حال زار من جويي
نمانده است برايم نه هاي و نه هويي
ز بعد رفتن مادر ميان مردم شهر
کسي نبود بيايد براي دلجويي
هزار راز نهفته ميان دل دارم
نبرده جز من و زينب کس دگر بويي
اگر چه سن کمي داشت مادرم زهرا
دچار بود دو چشمش به درد کم سويي!
دليل آنکه به پيش پدر رخش مي بست
نمانده بود برايش ز لطمه ها رويي!!!
به وقت پخت نان او نفس نفس مي زد
چگونه کار کند با چه دست و بازويي ؟!
شبي سئوال نمودم ز مادرم آرام
چرا لباس تنت را شبانه مي شويي ؟!
به يادگار همين مانده است از مادر
لباس خوني و يک شانه ، رشته ي مويي
سيداميرحسين ميرحسيني
واي مادرم:
اللهم عجل لوليک الفرج.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.