عطشناكم كه با خون مي نويسم
از اين پس همچو مجنون مي نويسم
شهيداني كه هفده ساله بودند
شهيداني كه مثل لاله بودند
نگاه مادرش او را دعا كرد
در آن روزي كه عزم كربلا كرد
به دنبال بدن هاي شهيدان
بيا تا پر بگيريم سوي ميدان
شهيدم عشق صهباي خدا داشت
به روي سينه ي عشق كربلا داشت
****
خدا خيرتان بدهد با اين چهار ديواري قشنگتون حسابي ما رو برديد توي اون حال وهواي آسموني
ان شاءالله كه خودشون دست همون رو بگيرند
ولي كاش هنوز هم در باغ شهادت باز بود هر چند كه در حادثه بمب گذاري حسينيه ي سيد الشهداي شهر ما شيراز آسمونياش و اون هايي كه حسابشون پاك بود پريدند تامثل ما جلوي آقاشون شرمنده نباشند
ياد شهيد آويني ،سرور شهيدان اهل قلم هم بخير