.:: یا قاضی الحاجات::.
دفاع مقدس *زهرا* یی :
نامه ای سرشار از دلیل و منطق و عشق و احساس وصفا و صمیمیت و حس میهن پرستی و ادای دین به دین مبین اسلام از یک دختر(به ظاهر) 9ساله به رزمندگان اسلام:
*عین نامه با جمله بندی و سبک و خطی کودکانه:
به نام خدا
با سلام به امام زمان(ع)و دورود(درود) به امام خمینی و سلام به رزمندگان اسلام.
اسم من زهرا می باشد.این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم.پدرم می خواست جبهه بیاید .ولی او با متر(همون موتور) زیر ماشین رفت و کشته شد.من نه سال دارم و نسف (همون نصف) روز مدرسه و نسف دیگر را قالی بافی می روم.مادر کار می کند ما پنج نفر هستیم پدرم مرد و بایدکار کنیم و من نود و دو روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم از خا(خط خوردگی) خدا می خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلا ببرید آخر من و مادرم خیلی روزه می گیریم تا خرجی داشته باشیم. مادرم - خودم - احمد * و بتول و تقی برادر کوچک من سلام می رسانیم. خدا نهدار(خط خوردگی) نگهدار شما پاسداران **اسلام باشد.* 8/11/62
(ستاره ها و خط خوردگی ها در متن نامه هست.)
در هفته ی گذشته، خیلی ها از دفاع مقدس گفتند. اما این نامه همواره برای حقیر حس و حال هوای دیگری دارد.
آنچه خواندید نامه ای بود که در سالهای جنگ، دختربچه ای 9 ساله به نام زهرا به رزمندگان اسلام نوشت و در بهمن 1365 در روزنامه کیهان درج گردید.
نمی دانیم در حاشیه این نامه چه باید بنویسیم و بگوییم و آیا اصلاً چیزی هم می توان نوشت و گفت؟! آیا قابل انتظار نیست که پس از خواندن این نامه از خود بپرسیم، که نشانه های انقلاب و مقدس بودن دفاع را باید در کجا جست؟ در شعارهای پوچ یا در ایمان و مظلومیت ها و محرومیت ها و عشق ها و رنج ها و حرمان های بی نام و نشان ها؟!
اللــهم عجــل لولیک الفــرج.
اللــهم صل علی محمـــد و آل محـــمد و عجــل فرجــهم.
شهاب