|
حسابشو کن... برای هدفی والا و الهی ، حاضر باشی تکه تکه بشی. یا نه بیایید از این دید نگاه کنیم! تمام وجودمون رو تکه تکه تحویل خودش بدیم. این بدن و این روح و وجود ما امانته دست ما. چی می شه ما هم فهمیده باشیم که باید امانت رو به صاحب امانت برگردونیم. یعنی می شه ما هم مثل فهمیده ها رفتار کنیم؟ قرار نیست با امانت هر طور که خودمون دوست داشتیم عمل کنیم! اینکه برای دوست تکه تکه بشی خیلی ارزش داره... ...و خوش به حال فهمیده ها که فهمیدن. وقتی هشت آبان می شه ناخودآگاه یاد حضرت قاسم ابن الحسن(ع) و یاد گلابگیرون و قمصر و ... میافتم. یاد علی اکبر(ع)و دو لب تشنه و عِرباً عِرباً ... چقدر راحت می گذریم از کنار کلماتی مثل عِرباً عِرباً و نارنجک... ...ویاد قیصر امین پور... و اشعاری از شدت شعور: می خواستم شعری برای جنگ بگویم دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست. گفت: باید زمین گذاشت قلم ها را دیگر سلاح سرد سخن کار ساز نیست باید برای جنگ از لوله تفنگ بخوانم با واژه فشنگ
***
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث درستون تسلیت ها، نامی از مایادگاری
***
آفتاب مهربانی سایه تو بر سر من
ای که در پای تو پیچید ساقه ی نیلوفر من
با تو تنها با تو هستم ای پناه خستگی ها
در هوایت دل گسستم از همه دلبستگیها
در هوایت پر گشودن باور بال و پر من باد
شعله ور از آتش غم خرمن خاکستر من باد
ای بهار باور من ای بهشت دیگر من
چون بنفشه بی تو بی تابم بر سر زانو سر من
چون بنفشه بی تو بی تابم بر سر زانو سر من
بی تو چون برگ از شاخه افتادم زرد و سرگردان در کف بادم
گرچه بی برگم گرچه بی بارم در هوای تو بی قرارم
برگ پاییزم بی تو می ریزم
نو بهارم کن نو بهارم
ای بهار باور من ای بهشت دیگرمن
آقا بیا
[ چهارشنبه 87/8/8 ] [ 2:51 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |