|
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکند
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمیکند
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند
بی مدد سرشک من درّ عدن نمیکند
تیغ سزاست هر که را درد سخن نمیکند
* * * دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود [ چهارشنبه 87/8/15 ] [ 4:6 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |