|
قطعه ای از زمین که از بهشت آمده و نامش *کربلا*ست جایی ست دیدنی ، البته نه با چشم سر که با چشم جان. آنجا هر قدمش آغشته به خون پاک شهیدی ست که در راه ولایتش استوار ایستاد قصّه ی کربلا و آن ماجراهای پرکشیدن های آنگونه ی یاران حضرت سیّدالشّهداء(ع) را هم اکنون نیز می توان از زمین بین الحرمین و آستان ملکوتی و کبریایی حضرت ثارالله(ع) و آستان آسمانی استاد ادب و شهید ادب حضرت اباالفضل العبّاس(ع) و کفّ العباس و تلّ زینبیّه(س) و قتله گاه و ... خواند و حتی به عینه نظاره کرد. تو گویی ذرّات خاک کربلا و قتله گاه با انسان سخن ها می گوید ، سخن نه! مویه می کند!... از ماجرای العَطَش ... آب ... عمو ... دست ... و حرّ ابن یزید ریاحی ... و تک تک یاران حضرت ... از ماجرای راز و نیاز حضرت و یارانش در شبهایی که صبحش نماز ظهر عاشوراء و راز و رمزهایش ... و ماجرای از قفا بریده شدن سر ارباب بی کفن!!!... وای چقدر این زبان راحت حرکت می کند و این عبارات ساده به ذهن خطور می کند! و خاک بر این دهان و این چشمان گنهکار! و چقدر این چشمان بی رحمند و کور که خون گریه نمی کنند! ... و چقدر زمین و زمان غرق بی رحمی بود که در ظهر عاشوراء ذرّه ذرّه اش از هم نپاشید با دیدن آن صحنه ها!... آقا جون مولای من امام زمان(عج) ، قربونت برم آقا! با چه دلی این زیارت ناحیه ی مقدسه رو زمزمه می فرمایید؟! ... و ما با چه دلی کلّ کربلا رو با پا طی کردیم و نه سینه!!!... که اگر اینگونه می شد قلبمان شفای کربلا میافت ... ما که انقدر روسیاهیم و گنهکار ، تاب تحمّل خواندن و شنیدن عبارات این زیارت را نداریم چه برسد به آن چشمان نازنین و دلبرانه ی شما معشوق ذرّات وجودی عالَم آقا برای ما ندید پدید ها موسم حجّ بوی حسین(ع) می ده و آن حجّ ناتمام اما کامل تر از هر حجّی! ... بوی کاروان و مسلم و حبیب ابن مظاهر و میثم تمّار و هانی ابن عروه و ... به به چه احرام عاشقانه ای بست خون خدا! ... و چه اقتدای عاشقانه ای کردند یاران بی نظیرش ... بوی محرّم میاد بچه ها!... کی آماده است؟! ... کی حاضر در راه حبیبش حجة ابن الحسن(عج) بارالها ، این مُحرّم ما رو هم مَحرم کن ...
اللّهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد و عجّل فرجهم.
[ چهارشنبه 87/8/22 ] [ 9:15 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |