سفارش تبلیغ
صبا ویژن


.* یا حیّ و یا قیّوم *.


خطابه ی غدیر خم


رسول آنجا کنار برکه ی خشک
 فرود آمد ز مرکب
 اشارت کرد آنانی که رفتند
 ز راه رفته باز آیند
 
***
  هوا سوزان
 بیابان خشک و تشنه
 لهیب آتش خورشید بر خاک بیابان
 صدای پچ پچ ونجوا
 چه پیش آمد چرا جمع دوباره ؟
 مبادا باز پیکاری به راه است؟
 ***  
  صدای پچ پچ ونجوا
 صدای زنگ اشترها
 همه خاموش حتی باد سوزان هم به گوش آمد
 چه می خواهد بگوید او ؟
 ***

محمد بر فراز آمد
 
***

ستایش مر خدایی را که والا بی نظیر است
 به اسرار نهان در سینه ها آگه بصیر است
 
 
سلاطین را بود سلطان شهنشاه شهنشاهان
 به فرمانش زمین در گردش است و مستدیر است
 
 
منظم چادر شب می کشد بر روز روشن
 ازو آمد فروزان مهر و ماهش مستنیر است
 
 
سزد او را ستایشها نه در شادی که در غمها
 اجابت می کند هر آنچه می خواهی نصیر است
 
 
رسول و بنده ی اویم ز فرمانش نمی پیچم
 که گر پیچم عذاب حق عذابی بس کبیر است
 
 
به گوش آمد ندای جبرئیل اینک مرا گوید
 هر آنچ آمد زسوی رب بگو قولی خطیر است
 
 
رسالت اکمل وکامل چو بنمایی ولی حق
 اشارت بر علی آمد که مولای قدیر است
 
 
علی دروازه ی دانش اگر من شهر آن بودم
 مبادا گمرهی از او ره ظلمت عسیر است
 
 
کسی کو را شود مومن به راه رستگاری شد
 خدایش رحمت بی حد دهد لطفش کثیر است
 
 
مفسر شد به قرآن او همو شد جانشین من
 اگر بر مومنان یاور به خصمان او زریر است
 
 
نشان تیر خشم او شود هر ناکث و قاسط
 به قلب مارقین او همچنان برّنده تیر است
 
 
مباداتان حسد ورزی حسودان همره شیطان
 نگون بختان غافل را ره شیطان مسیر است
 
 
همو محبوب رب و من ، خدا راضی ازو هم من
 چو باران بهاران شد که او ابر مطیر است
 
 
سلام آمد محبان را ،شما پاکیزه خویان را
 سرای عافیت آنجا بهشت دلپذیر است
 
 
ندای ارجعی ربک مرا از سوی او آمد
 ولایت بر شما شد رهنما ره را مشیر است
 
 
نشان مهر او بر سینه ی هر  « بی نشانه »
 نشان دوری از اهریمنان بر آن فقیر است
 
  اردکان شب عید غدیر خم سال 1386
 شمس الدین عراقی

 

.* الله اکبر *.

*خداحافظی بوش از عراق با بوسه بر لنگه کفش:

 

فردوس نقشه ای ست ز ایوان کوی تو

یوسف اسیر جلوه و مبهوت روی تو


شیعه خبرنگار  غدیرست در جهان

کفش تمام شیعه نثار عدوی تو
عید الله الاکبر مبارک باد.

 


[ سه شنبه 87/9/26 ] [ 9:50 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب