سفارش تبلیغ
صبا ویژن


 

تربت تو بوی خدا می دهد
بوی حضور شهدا می دهد...

مشعر حق عزم منا کرده ای
کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای
تیر تنت را به مصاف آمده است؟
تیغ سرت را به طواف آمده است؟...

سلام

می شنوی؟ یا گوش های تو هم مثل من...؟

آری! نمی شنویم!...صدای گریه ای نمی شنویم! صدای العطشی نمی شنویم! ندای هل من ناصری نمی شنویم!...

وقتی صدای العطش و ناله و گریه همسایه دیوار به دیوارمان به گوشمان نمی رسد دیگر چه انتظاری باید داشت؟!..

اما...

هرچه هست و هرچه هستیم نزدیک محرم که می شود دل هامان عجیب هوایی می شود.

انگار مغناطیسی خدایی جذبشان می کند...دل هایی که حتی به سختی آهن شده اند!...

دل هایی که...

اما هنوز می توان ذره ای محبت در آنها یافت!

((امیدوارم قلب های ما در این گرداب ها به امام حسین(ع) نزدیک شود. کربلا تربت می سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می کند. از عطش، آب بدن خشک می شود و تشنه دنیا و آخرت می شود. هم تشنه آب ظاهری می شود و هم تشنه آب معنوی. تشنگی، آب ِ بدن را می کِشد و کم می کند و آن را خشک و خاک و تربت می کند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می شود؛ همین بدن ظاهری، ولو نمرده باشد.

تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت می کشد که طغیان کند و ساکت می شود. اگر آن را به تب چهل درجه عرضه کنی، فورا ساکت می شود و از آن بدن می رود- خجالت می کشد. تربت به او می گوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. من از صبح تا ظهر عاشورا طوفان دیده ام. تو فقط یک طوفان دیده ای...

تمام ابتلائاتی که ما در دنیا می کشیم، با یاد کربلا ساکت می شود.

امیدوارم این ابتلائات ساکت شود سپس با خود کربلایی ها گریه کنیم- با خود امام حسین(ع) و حضرت زینب(س). چقدر شیرین است؛ هر گاه آنها گریه کردند، تو هم گریه کنی و هر وقت سرور داشتند، مسرور باشی. از مصیبت خود راحت شویم...یاد مصیبت آنها ما را راحت می کند...))

(طوبای محبت. دفتر چهارم. مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی)

شیعه تنها مگر نوحه خوانی است؟

ذکر الفاظ دور از معنای است؟

شیعه آیا فقط اشک و آه است؟

این تصور بسی اشتباه است

اشک بی معرفت، آب چشم است

اشک با معرفت، تیغ خشم است...

گر حسینی شدی ترک سر کن

عزم پرواز بی بال و پر کن

گر به غربت گرفتار دردی

هجرت آغاز و از خود سفر کن

پیش از آن کز تو ذلت بسازند

خانه ی ظلم زیر و زبر کن

شیعه و عافیت؟ وامصیبت

دین واشرافیت؟ وامصیبت

شیعه و خواب و راحت؟ دریغا

مسند استراحت؟ دریغا

ای شمایی که در خود خزیدید!

شیعه ی راستین یزیدید!

آقا جان! یا اباعبدالله! می شود محرم امسال ما را تشنه کربلا کنید؟ تربت کنید؟ از مصائب خود راحت کنید؟...

شیعه کنید؟! حسینی کنید؟!

...

پاورقی1. قسمت هایی از اشعار مرحوم آقاسی

پاورقی2. ان شاءالله محرم امسال برای همه مون متفاوت از سال های گذشته باشه. یعنی می شه توی این چلّه ای که در پیش داریم کمی از نازیبایی ها رو کنار بذاریم و دنبال نور و زیبایی باشیم؟

 پاورقی3. غزه امروز تداعی کربلا می کند... اللّهم العن اول ظالمٍ ظلم حقّ محمّدٍ و آل محمّد و اخِر تابع له علی ذلک...اللّهم العنهم جمیعا...

پاورقی4. التماس دعا!
**

پی نوشت. محرم امسال به نظر محرم عجیبی است. انگار زمین و زمان هم به پیشواز رفته اند...امسال شیعیان بی تاب یافتن خیمه های مشکی پوش عزاداری حسینی اند تا شاید بتوانند مظلومانه و غریبانه سر بر دیوارش نهند و آرام آرام اشک بریزند و بی قرار شوند و فریاد بزنند که: یا حسین! آقا جان! چه باید کرد؟ چه باید کرد با این همه ظلم و این همه غربت و این همه دوری و این همه...؟

این روزها یزیدها و شمرهای زمان وقیح تر از قبل شده اند. این روزها همه نشسته ایم و نظاره می کنیم کربلایی دیگر را...

چه باید کرد؟

"همه‌ی مجاهدان فلسطین و همه‌ی مؤمنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان و کودکان و مردم بی‌دفاع غزه‌اند و هر کس در این دفاع‌ مشروع و مقدس کشته شود شهید است و امید آن خواهد داشت که در صف شهدای بدر و اُحد در محضر رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ محشور شود"(رهبر معظم انقلاب)

من به چه نحوی می توانم دفاع کنم؟ وظیفه من چیست؟...می دانم که باید حسینی شد! باید شناخت، امام زمان را و شمر زمان را! باید ایمان آورد و استقامت کرد، باید فریاد برآورد و تبری جست و...

اما...این محرم دل هامان بدست شما...ما را به آنجا که باید و آنچه که شاید رهنمون شوید!

و خود به دادمان برسید...


[ دوشنبه 87/10/9 ] [ 7:29 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب