|
سلام بر همگی ... مقاله ای در مورد شهید آوینی می خواندم که لازم دیدم آن را طبق شیوه های نوین کپی پیس کنم!!! و خواهشمندم نظراتتون رو در این باره بفرمایید... برای خود بنده تلنگری بود چون به شخصه خیلی مدعی این شهید بزرگوار بودم!!! به نظر من شهید آوینی و اندیشه های او آنقدر ناب هستند که بتوان اندیشه او را یک مکتب جدید به حساب آورد و یک ایسم و ایدوئولوژی نو به همه ایسم ها اضافه کرد آری مکتب آوینیسم را میگویم این مکتب هنوز هم پیروانی دارد گر چه خود سید در بین ما نیست اندیشه او سیر صعودی دارد و خیلی ها در پی شناخت بیشتر مرتضی هستند. وی تا زمانی که شهید فیزیکی شد حقیقتا گم نام بود. کاش بیشتر و زودتر او را پیدا کرده بودیم. محمّد مقدسی در سایت لوح می نویسد: شنیدهام مىخواهى مطلبى براى سید مرتضى آوینى چاپ کنى. برادر عزیز دلت خوش است، دست بردار. مثل این که هنوز اوضاع و احوال امور دنیا دستت نیامده است.آن هایى که روزگارى سید مرتضى را تکفیر مىکردند. انگ سکولار و هزار تا بد و بیراه به او مىزدند امروز شدهاند سینه چاک او و برایش سایت زدهاندوکلى کار فرهنگی مىکنند. فکر مىکنم هنوز دستت نیامده است که دور و برت چه خبر است. آن سید بزرگوار بارش را بست و رفت و من و تو ماندهایم که به خیال خود زندهایم. او زنده است و شهید و دارد با محبوبش صفا مىکند و من و تو بیهوده مىکوشیم که مظلومیت آن عزیز را که هر روز بیشتر مىشود کمرنگتر کنیم. در دور زمانهاى که امور دنیا همه بالسویه شده است و دیگر فرقى نمىکند که آفتاب از کدام طرف طلوع مىکند و تمام دوستان جمع شدهاند تا سهام خود را از انقلاب و دین طلب کنند. از سید گفتن کمى آزاردهنده است. روزگارى که تنبلى تبدیل به بیمارى همه گیر شده است از سید گفتن مىشود همین همایشهاى بی بو خاصیتى که براى آن سید عزیز برگزار مىشود. تا فلان مسئول در بیلان کارى اش بنویسید که امسال او هم مثل همان دوازده سال گذشته براى مرتضى آوینى بزرگداشت گرفته است. مىدانى این روزها مد شده است که هر نهاد فرهنگى که از بد روزگار نسبتى هم با دین دارد تصویرى از سید مرتضى آوینى به دیوار بچسباند تعدادى از جملات معرفتىاش را روى در و دیوار بنویسد و یا در هر سخنرانى با صداى بغض آلود براى جماعت بخواند که بله یادش را زنده نگه داشتهاست . اما اوضاع خیلى بحرانىتر از این حرف هاست. متاسفانه براى ما یادگرفتن امر ثقیل شده است. دیگر کمتر کسى مانند سید مرتضى پیدا مىشود که تمام بدنامىهای ظاهری را به جان بخرد و یک تنه به جنگ روشنفکرى برود، که از روشنفکرى فقط قهوه اسپرسور و سیگارش را به ودیعه گرفته است ! هنوز صدایى محزون اش هست که به مظاهر سینماى عرفان زده جشنوارهاى مىتازد. خواهان هواى تازه و حرف تازه است خیلى چیزهاى دیگر هست که او از خود به جا گذاشته است. و ما آدمهاى تنبل گرفتار روزمرگى یاد گرفتهایم فقط در ظاهر کلمات بمانیم . در دورهاى که هنوز کسى از احترام و مخالف خویش چیزى نشنیده بود سید مرتضى آوینى در رد مقاله مسعود بهنود مقالهاى مىنویسد ولى دریغ از یک توهین یا بد و بیراه طورى که خود بهنود از آن نوع پاسخ شنیدن به مقالهاش تجلیل مىکند. اما ما آدمهاى تنبل یاد گرفتهایم که فقط در ظاهر کلمات باقى بمانیم. فرو رفتن در عمق براى کسانى است که براى خطر کردن زاده شدهاند، براى ما همان کافی است که اثرى از آوینى بخوانیم و براساس آن حکم کلى صادر کنیم و یادمان برود که مهمترین درس آوینى نوع نگاهى است که او از خود به جا گذاشته است. نه نگاهى بسته و کاملا دگم به مسائل از مواجهه با غرب گرفته تا عرفان نظرى بلکه نگاهى که حاصل خطر کردن و مواجهه با اندیشهها تازه و نو است که ماحصلش نگاهى است که به عنوان مثال در مقالهاى مانند انفجار اطلاعات ظهور مىکند. اما خوب، ما آدمهاى تنبل حافظان فروتن وضع موجود شدهایم! وضع موجود بدجورى زیر دهان مان مزه کرده است. شهید آوینی در همان مقاله سخن نیچه را یادآورى مىکند که «خانه هایتان را دردامنه کوه آتشفشان بنا کنید». این نوع به پیشواز خطر رفتن است، که آوینى را جاودان کرده است . متاسفانه ما آدمهاى تنبل در مواجهه با وارثان عمل و اندیشه آن بزرگوار از تمام سوال هایى که شاید به ذهنمان خطور مىکند این است که آیا شهید خودش لباسش را مىشسته است؟ همین مىشود که مىگویم سید هنوز مظلوم است. مظلومتر از قبل شهادتش . روزهایى که زاهدان متنسک و عالمان متهتک همگى به صورت دسته جمعى به تکفیر او مىپرداختند او افقى را مىجست که در آن نردبانى به سوى آسمان کشیده بودند و اما خوب همین لحظه هاست که مردان تاریخ را مىسازد و به قول آن پیر شوریده: از میان خلق یک تن صوفى اند دیگران در سایه او مىزیند برادر عزیز این متن کاملا احساساتى و از روى دلتنگى بود اگر خواستید چاپش کنید. ــ این مقاله در شماره پنجم نقطه سر خط منتشر شده است. بعد التحریر:آقای سردبیر این ها را سال پیش در همین برهه زمانی نوشتم و امروز که باز خواندمش دیدم که چقدر حرف باقی مانده است که باید از سید مرتضی ِآوینی زده شود. اما این قلم هم نیز گرفتار همان درد بی درمان تنبلی شده است.اینجا از مظلومیت آوینی حرف زده بودم،اگر امروز هم خوب نگاه کنی بعد از آن حادثه شوم که در دانشگاه رخ داد،آنچه که خود بهتر از من دیدی و اگر از طرف دیگر داخل این دنیای مجازی بهنود نامی را جستجو کنی، به یک سکه می رسی. یک روی سکه همان ها هستند که از سید همان جملات معروفش را به ودیعه گرفته اند که مصداق زاهدان متنسک اند و از بیخ و بن با روح و کلام سید مرتضی آوینی مشکل دارند.روی دیگر هم امثال بهنود ها هستند که عقده های فرو خورده شان را و هم چنین عبثی عمری که از دست داده اند را مثل پیر مردهای بی دندان پارک نشین ِ حافظه از دست داده به بد و بیراگفتن به آن سید می گذرانند.اما خودمانیم برادر عزیزم اگر خوب دقت کنی، برنده تمام این بازی ها همان مردی است که دوازده سال پیش نردبان آسمان را در رمل های تشنه فکه پیدا کرد و ور پرید.. اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در وفاداری به تیر غمزه صیدش کرد آن کمان ابرو .......................................... یونس 20 [ پنج شنبه 88/1/20 ] [ 4:22 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |