...اَینَ الرَّجَبیّوُن... *امام باقر (ع)می فرمایند: اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ المُداعِبَ فِى الجَماعَةِ بِلارَفَثٍ خداوند عزّوجلّ، کسى را که در میان جمع شوخى کند، دوست می دارد به شرط آنکه ناسزا نگوید. اصول کافى، ج 2، ص 345، ح 5
.* فرا رسیدن ایّام آسمانی ماه مبارک رجب و میلاد با سعادت هفتمین درّ دریای ولایت و پنجمین امام همام ، یادگار کربلا و عاشوراء ، امام محمّد باقر(علیه آلاف التّحیّة و الثّناء) را حضور مبارک امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه) و شما عاشقان و دلباختگان حریم ولایت تبریک و تهنیت عرض می نمایم. *به این امید که بتونیم این ایّام رو به نحوی شایسته درک کنیم. *التماس بسی الماس دعا.
دیشب این طبع، بیقرارِ شما خواست عرض ارادتی بکند دست کم از دل شکستهتان واژههایم عیادتی بکند چشم بد دور، عمرتان بسیار کس نبیند ملالتان آقا! ما نمردیم خون دل بخوری تخت باشد خیالتان آقا! چیست روباه در مصاف شیر؟! چه نیازی به امر یا گفته؟! تو فقط اَبرویی به هم آور میشود خواب دشمن آشفته هست خاموشیات پر از فریاد در تو آرامشی است طوفانی اَلَّذِی اَنزَلَ السَّکینَة تو را کرده سرشار از فراوانی واژهها از لبت تراویدند پرصلابت، پرعاطفه، پرشور آفریدند در دل مردم عزت، آمادگی، حماسه، حضور این حماسه همه ز یمن تو بود گرچه از آنِ مردمش خواندی رهبرا! تا ابد ولی محبوب در دل عاشقان خود ماندی سهم دلدادگان تو سَلوی قسمتِ دشمنان تو سجّیل رهبری نیست در جهان جز تو که ز امّت چنین کند تجلیل نسل سوم چو نسل اول هست با شعف ، با شعور ، با باور جاری است انقلاب چون کوثر هان! فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَر گرچه در باغ سینهات داری لطفها، مهرها، محبّتها گفتی اما نمیروی چو حسین تا ابد زیر بار بدعتها! ناگهان در نماز جمعه ی شهر عطر محراب جمکران گل کرد بغض تو تا شکست بر لبها ذکر * یا صاحب الزمان (عج) * گل کرد جان ایران! چه شد که جانت را جان ناقابلی گمان کردی؟! آبروی همه مسلمانان اشک ما را چرا درآوردی؟! جسم تو کامل است، ناقص نیست میدهد عطر یک بغل گل یاس دستت اما حکایتی دارد... رَحِمَ اللهُ عَمِّی العباس! جواد محمّدزمانی
بیاد شهدای گمنام!!!
برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود:
عمه بیا گمشده پیدا شده!