سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

اتوبان بلا تکلیفی یک طرفه است

چند سالی است که بعد از جنگ خشکسالی شده و زمستانی نداریم.اصلا دیگر حال خواندن دعای کمیل،ندبه،توسل و زیارت عاشورا را نداریم.چرا که همیشه مشغول نگاه کردن به این سریال و ان برنامه هستیم،همه افسانه جومونگ را می پسندند و همه(جومونگ)و سوسانو و... را می شناسند.اما باکری ها و برزگری ها را کسی به خاطر نمی اورد.این روز ها با خط سریع السیر بی تقوایی و بی حیایی زودتر به مقصد می رسیم.اورژانس امر به معروف ضعیف و خیابان امر به منکر شلوغ است و اتوبان بلا تکلیفی نیز یک طرفه است.در ادارات باید از خط ویژه...عبور کنی و گرنه در ترافیک نا اشنایی این اتاق و ان اتاق و فردا و پس فردا می مانی. غیبت واجب است و صداقت حرام و ایثار و فداکاری مکروه،درختان ربا خوب بار میدهد،غربت در اینجا بیداد میکند و حضرت ولی عصر(عج) از همه غریب تر است.پولداری و خوشبختی حرف اول را میزند،با سواد ها بی مدرکند و بی سواد ها بامدرک،جنگل های گناه ها روز به روز وسیع تر میشوند و نفس کشیدن سخت تر.عکس های دوران وفاداری را می سوزانند و بعضی ها به اسم تمدن به گردنشان زنگوله می اندازند و ابرو می گیرند و لباس خواهر و برادر کوچکتر را می پوشند و افتخار میکنند.بچه ها پیتزا و همبرگر را درست تلفظ میکنند و وقتشان را با بازیهای کامپیوتری می گذرانند اما با کلمات قرانی بیگانه اند.انها می نشینند و دسته جمعی ((امپراتور دریا)) و فیلم ((مرد عنکبوتی)) را با لذت تمام تماشا میکنند برای سیلی خوردن یک هنرپیشه گریه میکنند و دیگر وقت ندارند که به سیلی خوردن حضرت فاطمه(س) فکر و خون دل خوردن های حضرت علی(ع) را لمس کنند. انهایی که میخواهند عشق را از فیلم های هندی یاد بگیرند نه از امام حسین(ع) و حضرت زینب(س)،شجاعت را در فیلم های امریکایی می بینند نه در عملیات شریکی شهید چمران و شهدای گمنام.کاش شهدا را فراموش نکنیم،کاش طنین صدای شهید اوینی را با صدای(مایکل جکسون)عوض نکنیم،کاش مثل ان روزها ایثار و فداکاری را در خون داشته باشیم،کاش غیبت و بدگویی نکنیم،کاش اختلافات شخصی را در کارهای اداری دخالت ندهیم و کاش و کاش و کاش...

بختیاری

 


[ دوشنبه 88/8/25 ] [ 8:50 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب