نمی دهند به هر دل غم محرّم را
بدون سعی و صفا ؛ زمزم محرّم را
به دست عشق نوشتند بر صحیفه ی دل
ز صبح روز ازل ، ماتم محرّم را
به لحظه لحظه ی این مه که عالمی دارد
به عالمی ندهم ؛ عالم محرّم را
دل است کعبه و لبّیک نوحه ، زمزم اشک
چه لطف کرده خدا ؛ مُحـــــرِم مُحَرّم را
نمی دهم به سرور بهشت و جلوه ی حور
دل شکسته ، رخ در هم محرّم را
تو که آخر قفسو وا می کنی
پس چرا امروز و فردا می کنی؟!
التماس دعا