سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

.:: یاقاضی الحاجات ::.

 

 

بگو بگو که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

بگو بگو که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

 

ببین ببین که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

ببین ببین که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه

 

نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم

 

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم

 

بیا بیا که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

بیا بیا به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته‌ پایم و آه

 

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

 

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه‌ی دولت به نام ما افتد

شکن شکن که شیارت کنم شکن، که شیارت کنم ز شرح شاهد و شور آه

 

شکن شکن چه شرارت کنم شکن، چه شرارت کنم ز شمس شاهد و شور

بیا بیا که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

 

بیا بیا به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته ‌پایم و آه

ببین ببین که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

 

ببین ببین که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتتنه کینم و آه

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

 

به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

بگو بگو که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

 

بگو بگو که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

 

به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

 

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد

شاعر: متاسفانه نامشخص

شهاب


[ سه شنبه 87/5/1 ] [ 12:21 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب