|
.::بسم الله الرحمن الرحیم::. .*.* نور نتابد مگر جمال محمد عشق محمد بس است و ال محمد*.*.
*:این عید سعید بر همگان مبارک باد:*
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد مولای زمان مهترصاحبدل امجد ان سید مسعود و خداوند مؤید پیغمبر مسعود ابوالقاسم احمد وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد این بس که خدا گوید((ما کان محمد))
در شب ولادت رسول خدا(ص) نیز طبق روایات حوادث شگفت انگیزی اتفاق افتاده است که در تاریخ نقل شده است: از ان جمله ابن هشام از حسان بن ثالث- شاعر معروف اسلام-نقل میکند که وی گفته:بخدا سوگند من پسری نورس در سن هفت یا هشت سالگی بودم و انچه می شنیدم بخوبی درک می کردم که دیدم مردی از یهود بالای قلعه ای از قلعه های مدینه فریاد میزند:ای یهودیان! و چون یهودیان پای دیوار قلعه جمع شدند و از او پرسیدند:چه میگویی؟گفت:بدانید ان ستاره ای که با طلوع ان احمد بدنیا خواهد امد،دیشب طلوع کرد! و در تواریخ دیگر از امنه روایت کرده اند که گوید:چون فرزندم به دنیا امد نور خیره کننده ای اشکار شد که شرق و غرب را روشن کرد و من در ان روشنایی قصر های شام و بصری را دیدم. و نیز نقل کرده اند که در ان شب ایوان کسری- که با سنگ و گچ ساخته شده بود و سالها روی ساختمان ان زحمت کشیده شده بود و هیچ کلنگی در ان کارگر نبود – شکافت و چهارده کنگره ان فرو ریخت. شیخ صدوق(ره) در کتاب امالی حدیث جامعی از امام صادق (ع) روایت کرده است که: ابلیس به اسمانها بالا می رفت و چون حضرت عیسی(ع) به دنیا امد از سه اسمان ممنوع شد و تا چهار اسمان بالا می رفت،و هنگامی که رسول خدا(ص) به دنیا امد ازهمه اسمانهای هفتگانه ممنوع شد و شیاطین به وسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند و قریش که چنان دیدند گفتند:قیامتی که اهل کتاب می گفتند بر پا شد! - اتشکده فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در ان شب خاموش گردید. - و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانی سخت اسبان عربی را یدک می کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد انها پراکنده شدند و طاق کسری از وسط شکافت و رود دجله در ان وارد شد.و در ان شب نوری از سمت حجاز بر امد و همچنان به سمت مشرق رفت تا بدانجا رسید،فردای ان شب تخت هر پادشاهی سرنگون گردید و خود انها گنگ گشتند که در ان روز سخن نمی گفتند. - دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید و هر کاهنی از تماس با همزاد شیطانی خود ممنوع گردید و میان انها جدایی افتاد. و امنه گفت:به خدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهای خود را بر زمین گذارد و سر بسوی اسمان بلند کرد و بدان نگریست و نوری از من تابید و در ان نور شنیدم گوینده ای میگفت:تو اقای مردم را زادی او را محمد نام بگذار. .*.*اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم*.*.
بختیاری [ سه شنبه 88/12/11 ] [ 6:33 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |