|
بیا که بی تو بیا که بی تو اینه ها،زنگار غربت گرفته اند و قطار اشنایی ها،فریاد غریبی می کشند،هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها مرحم نمی گذارد.بیا که بی تو قنوت شاخه ها،اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.بیا که بی تو کدام دست مهر،سر شک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟و کجاست اغوش مهربانی که دلهای زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند.بیا که بی تو اسمان دلم اسیر تیرگی هاست و هرگز ستاره امید در برج اقبال،رحل خوشبختی نمی افکند.ای اب،رودخانه ها عطش دیدار تو را دارند و در بستر انتظار بسوی دریای ظهور تو شتابان اند.قامتی به استواری کوه،دلی به بیکرانگی دریا،طراوتی به لطافت سبزینه ها،سینه ای به فراخی اسمانها و صمیمیتی به گرمی خورشید.باید تا تو را خواند و کاروان دلها را به منزلگاه امید کشاند.این همه را که اندکی بیش نیست،از دل شکسته ترین منتظران تاریخ دریغ مدار،که ظهور تو اجابت دعای ماست. .::اللهم عجل لولیک الفرج::.
بختیاری [ دوشنبه 89/1/16 ] [ 4:43 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |