سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.:: یَارَبَّ النُّورِ ::.
یَامَولاتی یَافَاطِمَةَ الزَّهراء(سَلامُ اللهِ عَلَیکِ) اَغیثینی

مسافرت فرشته
دریا غریق مرحمت بی کران تو
هفت آسمان تجلّی رنگین کمان تو
خورشید ناز می کشد از ذرّه های خاک
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمین
تا دامن خدیجه شود میزبان تو
بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند
حوّا و مریم اند پرستار جان تو
بر قلبهای خسته ی ما هم نزول کن
ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو
یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم
 تنها به احترام مزار نهان تو
در بارش است رحمت بی حدّ ابر تو
پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو
تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت
در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت
از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای
هر چند چهره ی تو ز نور احتجاب داشت
در شکر روز ه ا ی که در سه افطار با تو بود
دستت برای خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند
از بس که از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر یازده سحر این باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است
آن شاعری که طبع روان همچو آب داشت
*چون صبح زندگانی روشندلان دمی است
آن هم دمی که با عث احیای عالمی است *
ای جلوه ی شکوه و جلال پیمبری
تو حجّت همیشه به آل پیمبری
قد راست کرده بود و تنومند مانده بود
از آب چشمه ی تو نهال پیمبری
آنجا که بحث کیفیت عرش می شود
جز سینه ی تو نیست مثال پیمبری
مرهم به زخم های احد بیشتر بنه
تو با خبر همیشه ز حال پیمبری
کمتر به سینه جای بده بوسه ی نبی
جاری شده است اشک زلال پیمبری
این لحظه های آخر از احمد جدا مباش
آسوده نیست بی تو خیال پیمبری
قدری صبور باش بهشت دل نبی
تو زود می رسی به وصال پیمبری
چون تو تمام آینه ی خلق احمدی
هر روز روز تو ست به سال پیمبری

 
ایّام شادمانی و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خدای تعالی نوشته بود
این نور با طهور ولایت سر شته بود
پیش از شروع خلقت این خاک و آسمان
این دانه را به مزرعه ی عرش کشته بود
از بس که بود دست توسّل به سمت تو
هر گوشه ای ز چادر تو رشته رشته بود
چندی به التماس زمین کرده ای نزول
این آخرین مسافرت یک فرشته بود
عالم هنوز طعم محبّت به جان نداشت
حبّ تو در صحیفه ی مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو کوثر نداشتیم
ما غیر چند واژه ی ابتر نداشتیم
هر دختری که امّ امامت نمی شود
یا مادر پیمبر رحمت نمی شود
در مجمع خلایق حقّ فاطمه یکی است
این وحدت است شامل کثرت نمی شود
آنجا که پای کفو علی هست در میان
هر دختری که لایق وصلت نمی شود
از اینکه آب مهریه ات بود روشن است
هر خانه ای که خانه ی رحمت نمی شود
فردا بیا که باز قیامت بپا کنی
ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود
با اشتیاق سمت صراط آورید رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود
این سینه باز حال و هوای مدینه خواست
 یا ربّ دعای کیست اجابت نمی شود
آخر مدینه راز پس پرده داشته است
آخر مدینه یار سفر کرده داشته است

لطف مدام حضرت یاسین به دست توست
آری دعا به دست تو آمین به دست توست
آنجا که سینه در تب اندوه سوخته است
 آرامش دوباره وتسکین به دست توست
 پیر خمین جلوه ی فرزندی تو داشت
 یعنی که عزت و شرف دین به دست توست
آنجا که ابر فتنه گری سایه گسترد
نابودی تمام شیاطین به دست توست
اسلام با دعای تو پیروز می شود
آری کلید فتح فلسطین به دست توست
این انقلاب جلوه ای از کوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

سروده ی جواد محمّد زمانی
    

[ چهارشنبه 89/3/12 ] [ 12:19 صبح ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب