سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعزام مجددی ها

هنگام عملیات بود و اتش خمپاره ها. تدارکات لشکر، برای انتقال مهمات و اذوقه نیروها، تعدادی ((قاطر)) به خدمت گرفته بود. وقتی که در ارتفاعات، در کنار ستون نیروها بالا می رفتیم، تا سوت خمپاره می امد قاطر ها زود تر از ما خیز می رفتند روی زمین تا ترکش نخورند! چند بار که شاهد خیز رفتن قاطر ها بودیم، بچه ها متعجب از یکدیگر علت این را که چرا ان ها زودتر از ما خیز می روند را سوال می کردند. دقایقی گذشت و ما به راه خود ادامه دادیم. ناگهان سوت خمپاره امد و قاطری که در کنارم بود سریع خیز رفت. من هم روی جاده دراز کشیدم، نگاهم افتاد به شکم و ران قاطر. خوب که توجه کردم ، دیدم جای چند زخم بزرگ که خوب شده بود، روی بدنش وجود دارد. دیگر نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. بچه ها پرسیدند که چرا می خندم، گفتم: شما ها می دونین چرا قاطر ها زودتر از شما خیز میرن؟ جواب همه منفی بود. با خنده گفتم: خب معلومه. این بیچاره ها توی عملیات قبلی ترکش خوردن و اعزام مجددی هستن و دیگه می دونن با سوت خمپاره باید خیز برن که دوباره زخمی نشن.

بختیاری


[ یکشنبه 89/7/18 ] [ 7:46 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب