|
*خطاشوی بشر* سایه ی مرحمت خویش، فکندی به سرم * کردی از شدت رأفت،به محبت نظرم من آلوده کجا، این حرم قدس کجا * ای که خاک قدم زائر تو تاج سرم من که عمری است، خجالت زده از لطف توام * کرد، این دعوت ناگاه تو، شرمنده ترم ثابتم شد که تو در فکر گناهان منی * گرچه من زآنهمه اقائی تو، بی خبرم جز حریم تو که انجاست خطاشوی بشر * اینهمه بار گنه را به کجا من ببرم رأفت عام تو، هر دم طلبد زائر را * چونکه مشمول عطای تو، نه من یک نفرم نعمت سفره احسان تو، کی گردد کم * سائلی گر ببرد بهره ازین خوان کرم امدم باز، اماما به در خانه تو * دعوتم کردی و مهمان تو در این سفرم همچو حافظ به حضور تو، من می گویم: (( من، که باشم، که بر ان خاطر عاطر گذرم؟ )) بختیاری [ چهارشنبه 89/7/21 ] [ 10:56 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |