|
کاش از اخلاصتان یک جرعه بر می داشتم بی ریاتر رنگی از جنس سحر برمی داشتم کاش مانند شما ای رهگذاران غریب از درون خویشتن بهتر خبر می داشتم کاش مانند شما در عرصه خون و خطر عافیت نه عاقبت را در نظر می داشتم کاش می ماندم کنار سنگر اشک شما وز برای آبرو چشمان تر می داشتم کاش در سوز و گداز جبهه ی ایمان و عشق سینه ای از اتش دل شعله ور می داشتم کاش می شد می گشودم معبری سمت افق از شما یک تن در این ره همسفر می داشتم کاش در کانال ها ان سوی خط – ان سوی دل در عبور از خویشتن شوق خطر می داشتم کاش می شد انتهای خاکریز عاشقی سایه ی لطف شهیدان را به سر می داشتم بال و پر یعنی شهادت - آه – ماندم بی نصیب می رسیدم تا خدا؛ گر بال و پر می داشتم
شعر از: ث.محمود تاری بختیاری [ سه شنبه 89/8/18 ] [ 9:37 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |