سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

.:: یا الله(جل جلاله) ::.

 

* * * اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم * * *

 

*پایان نامه ی شهاب:
(خوشا آنانی که پایان نامه اشون رو با خون نوشتند و رفتند)

 

*سلام شهدای گمنام.

دعا کنید خدا حفظمون کنه .

 

*سلام  عزیزان وبلاگ شهدای گمنام.

*خداحافظ عزیزان وبلاگ شهدای گمنام.


حلالم کنید.
تو این مدت حضورم دل خیلی ها رو ناخواسته ممکنه رنجونده باشم ازشون طلب حلالیت می کنم.بنده اینجا مهمون بودم منتها مهمون پر رو که فکر کرده بودند لایقه و کلیدو داده بودن بهش. ضمن تقدیر و تشکز از یونس بیست عزیز به خاطر لطفشون به بنده ی حقیر باید عرض کنم  تا حالا چندین بار تصمیم گرفتم دیگه نیام اینجا اما هربار به دلایلی باز اومدم.این بار می خوام سفر کنم. سفری از درون به سمت خدا...سفری واقعی...اینجور که بوش داره میاد طلبیده شدیم برای کربلا.
اگه سفر از درون به سمت الله(جل جلاله) پاسخ لازم رو بده ممکنه بازم بیام خدمتتون ، مزاحمتون بشم.
یه شعر از خانم نیلوفر لاری پور ، اوایل که می خوندم اصلا به دلم نمی نشست و نمی تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ، اما الآن خیلی به دلم می شینه این شعر رو زنده یاد ناصرعبداللهی هم می خوند که:

 

 یه زخم کهنه روی بالم

یه آسمون که چشم به رام نیست

به غیر واژه ی غریبی

چیزی توی ترانه هام نیست

حتی یه آینه پیش روم نیست

که اسممو یادم بیاره

تنها ترین مسافر شب

تو خلوتم پا نمیزاره

ازم نخواه با تو بمونم

تو هیچی از من نمیدونی

اگه بگم راز دلم رو

تو هم کنارم نمیمونی

ازم نخواه با تو بمونم

تو هیچی از من نمیدونی

اگه بگم راز دلم رو

تو هم کنارم نمیمونی

تو هم کنارم نمیمونی

دل من از نژاد عشقه

از تو و از ترانه لبریز

یه دنیا غم توی صدامه

مثل سکوت تلخ پاییز

رنگ پرنده ی غریبم

من از نژاد آسمونم

میون این همه ستاره

من یه شهاب بی نشونم

ازم نخواه با تو بمونم

تو هیچی از من نمیدونی

اگه بگم راز دلم رو

تو هم کنارم نمیمونی

ازم نخواه با تو بمونم

تو هیچی از من نمیدونی

اگه بگم راز دلم رو

تو هم کنارم نمیمونی

تو هم کنارم نمیمونی
 
تو هم کنارم نمیمونی

تو این مدت خیلی از مطالب تعدادی از عزیزان استفاده ی واقعی کردم و تعدادی از بچه های بامعرفت(نام نمیارم) نظر لطف داشتن به من حقیر که بازم می گم اصلا لایقش نبودم و با خیلی از بچه ها از ورای مانیتور و سیم و خطوط ارتباطی رابطه ی حسی و عاطفی برقرار شد و خیلی ها هم به خاطر بدگفتن و بد نوشتن من حقیر ، ناخواسته از بنده رنجیده خاطر شدن که از همه شون طلب حلالیت می کنم.

شوخی آخر:

 

اونایی که خوبی از ما دیدن از دستمون در رفته. اونایی هم که بدی  دیدن حقشون بوده!!! ...

 

این توضیح رو هم بدم که برعکس نظر بعضی ها بنده فقط با همین آی دی اینجا و جاهای دیگه بودم .

 

*حرف آخر:
راستش حس می کنم از خیلی چیزها دور افتادم.
خیلی راه نرفته دارم.
فرسنگ ها فرسنگ از خودم دور افتادم...

اما فعلا باید غزل خداحافظی رو بخونم(یادش به خیر بچه ها موقع رفتن با چشم گریون این شعر رو می خوندند، البته با یک سری اضافات باحال مثل: مهلا مهلا یاابن الزهراء(س) و ...):

اگر بار گران بودیم ، رفتیم

اگر نامهربان بودیم ، رفتیم


شما با خانمان خود بمانید

که ما بی خانمان بودیم رفتیم


برای عاقبت به خیری همدیگه دعا کنید.

به امید ظهور آقامون حجه ابن الحسن المهدی(عج) و زیارت روی چون ماهش.
ان شاء الله.

اللهم عجل لولیک الفرج.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شهاب


[ جمعه 87/5/11 ] [ 5:15 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب