|
**بمناسبت چهارمین سالگرد شهید جعفر زلفی زمهریر** سرفه هایم مجال می خواهم اندکی حس و حال می خواهم سرفه می کند. راه می رود سرفه می کند! نگاه می کند سرفه می زند؛ ایستاده، نشسته، خوابیده! خواب و بیداری اش به هم آمیخته باز سرفه می کند! در تکرار آهنگ های ملایمی که حنجره اش می سراید روزی سه بار غذا تناول می کند، روزی چهار بار بالا می آورد! روزی هزار بار می میرد! ذره ذره، قطره قطره به شهادت می رسد! دم به دم شهید می شود لحظه به لحظه تشیع می شود برای خودش مردی است! اما با مرد های دیگر تفاوت بسیار دارد! ... و او قبل از شهادتش این گونه زندگی را گذرانده بود. ((شادی روحش صلوات)) بختیاری [ شنبه 89/10/25 ] [ 10:25 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |