سفارش تبلیغ
صبا ویژن

" بسم رب الزهراء "

 

السلام علیک

 

سوگنامه. . .

 

 

بعد از آنروز در مدینه...

من همیشه پشت در نیم سوخته ام ...

مادر...

 


این بانوی آیینه و سجاده باشد

این که ملک در پیش او افتاده باشد!


از رد پایش در دل این کوچه پیداست

باید که این بانو پیمبرزاده باشد!


باور ندارم این مسیر ارغوانی!

پیمودنش آنقدرها هم ساده باشد!


این بانوی آیینه و سجاده باشد

این که ملک در پیش او افتاده باشد!


امام زمان(عج) ببخشید

بچه سیدا نخونن

دردسر؛ بین گذر؛ چند نفر؛ یک مادر

 شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری

امنیت نیست، از این کوچه سریعتر بگذر

دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد:

دوش می آمد و رخساره...! من نگویم بهتر!

چه شده قافیه ها باز به جوش آمده اند!

پشت در! فضه خبر! مادر و در!!! محسن پر!

 

 

شنیدم من حدیثى آسمانى
 
ز ابن فهد حلى پر معانى


 که زهرا در دم راز و نیازش

برفتى چون به معراج نمازش


 شد آن سان حال آن حق را عصاره

نفس‏هایش فتادى در شماره


 جهان بر روح او حقا قفس بود

تجلى خدا در هر نفس بود


 ز بصرى جاى دیگر این شنیدم

که من عابدتر از زهرا ندیم


 زبس در طاعت آن ام الکرم بود

دو پاى نازینش پر ورم بود


 گرفتم یک نتیجه زین دو مطلب

که در اوج بلایا ام زینب


 همان روزى که آتش شعله افروخت

همان روزى که باب اللَّه مى‏سوخت


 ادا مى‏کرد در دهلیز آن در

نماز عشق، آن هم عشق  حیدر


 نفس‏هایش شمار افتاده بود او

 چوگل در رهگذار افتاده بود او


 نماز عشق زهرا دیدنى بود

مصلّى و مصلّى دیدنى بود


 على محو نماز ساده او

نمى‏از خون دل سجاده او


 نماز عشق را نورى جلى بود

تمام نیت او یا على بود


 چو او در پشت در تکبیر مى‏زد

 عدو با قبضه شمشیر مى‏زد


 عجب ذکرى عجب خونین سجودى

شرار و بوستان، یاس و کبودى


 قنوتى بر ولایت متهم داشت

سبب این بود بازویش ورم داشت


 شنو از خون و دود و  شعله تسبیح

کند دشمن خودش این گونه تصریح:


 به بیت فاطمیان چون رسیدم

به جز بغض على دیگر ندیدم


 دلم لبریز از ناحق خود بود

درون من به‏پا بدر و اُحد بود


 شنیدم تا زدم بر درب بسته

صداى استخوانهاى شکسته

یا زهرا(س) ...

 سید محمد میر هاشمى

 

 

بیا مهدی(عج)

 ای گل فاطمه(س)

****************

شهاب


[ جمعه 87/3/17 ] [ 4:4 صبح ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب