چه شب و روزهایی که طی شد و در میانشان، شبی شب قدر شد و روزی، یوم الله. و در این میان جنگ شیطان با خدا تا نصرت نهایی حزب الله ادامه دارد. فان حزب الله هم الغالبون.
آزمون ها و حوادث از پس هم می رسند و انسانیت هر بشری را در مهلتی مشخص در کوره ذوب اراده و اختیار خویش آبدیده می کنند. حال عده ای آبدیده و سربلند می شویم و عده ای نیز مردود و زنگاری و سرافکنده.
بعد از آن کبر و عصیان ابلیس و سوگند مشروطش، اغوای تلخ و مکرر آدم و رانده شدنش از بهشت، قتل مظلومانه و مکرر هابیل ها بدست قابیل ها، طوفان های مکرر نوح ها، تلاش ها و خون دل خوردن های پی درپی هود و لوط و عاد و ثمود و موسی ها و عیسی ها، بت شکنی مکرر ابراهیم خلیل الله و به قربانگاه رفتن های اسماعیل ها، هجرت هر روزه محمد(ص) و اتمام حجت هر باره اش در بدر و احد و حنین و تبوک و احزاب و غدیرها، غربت جانکاه زهرا(س) و غصب مستمر فدک ها، خیانت مستمر بنی سقیفه و ماجرای هر روزه پیراهن عثمان ها و به نیزه رفتن قرآن ها، درجازدن هر روزه زبیر و طلحه و شرکا، ساده لوحی ابوموسی و مکر و نیرنگ معاویه ها و عمروعاص ها، خانه نشینی مولا(ع) و واگویه های مستمرش با چاه، تکرار هر روزه عاشورا و آوارگی زینب کبری(س) و حتی غیبت طولانی مولا(عج)... مائیم و ابتلائات و امتحاناتی به وسعت همه آوردگاه های تاریخ در جنگ دائمی با ابلیس ها...
شیطان در جنگ مستمری است با ما و عیار انسانیتمان در آزمون های پیاپی و فتنه های نوبه نو شناخته می شود. یکی از ما با حب نفس و جاه و مقام، یکی با مال و منال دنیا و دیگری هم خسر الدنیا والاخره... مسئولیت اصلی انسان در به دوش کشیدن و تحویل بار امانت الهی از همان زمانی شروع شد که ابلیس قسم یاد کرد: فبعزتک لاغوینهم اجمعین... الا عبادک منهم المخلصین.
اگرچه همه روزهای خدا باشکوهند و شاهد غلبه مستمر حزب الله بر شیطان ها، اما برخی روزها در توالی جدال دائمی شیطان و نوچه هایش با بندگان خدا، شکوهی دیگر به تاریخ بخشیده اند و خود نیز باشکوه تر گشته اند. چنین ایامی معروفند به ایام الله... همان روزهایی که میزبان و شاهد آزادگی و حریت جماعتی از انسان ها هستند که برای دین خدا قیام می کنند و خواری شیاطین را رقم می زنند.
در عبور از کوچه پس کوچه های تاریخ به معبر امروزی که می رسیم خواهیم دید چه تجارب و عبرت هایی در مقابل دیدگان خود داریم. عبرت هایی که آسان به دست ما نرسیده ولی رایگان در اختیار همه ما قرار دارد. از تجارب و مصائب قبل از اسلام گرفته تا صدر اسلام، تا به اکنون.
انقلاب اسلامی ایران با آرمان هایی برگرفته از اصول ناب قرآن و اسلام و سنت انبیا و ائمه علیهم السلام، در قلب شوره زار آن تاریخی آغاز شد که بیگانگان برای ما نوشته بودند و درهای باغ سبز توسعه و اومانیته را به اسم انقلاب سفید و قدم نهادن به دروازه های تمدن آن هم تحت لوای چکمه های استکبار و استعمار و وابستگی، با قوانینی نظیر کاپیتولاسیون و با چاشنی تحقیر به ما نشان می دادند. اما با رهبری ولایت و اتحاد و بصیرت ملت، و اهدای خون های پاک در مسیر انقلاب و دفاع مقدس و بعد از آن فتنه های پی درپی برگ های دیگری از دفتر استقلال و عزت و آزادی گشوده شد تا انقلاب اسلامی ایران، پرچم بیداری اسلامی را در عصر حاضر و سپس بیداری انسانی را در نقاط دیگر جهان برافراشته نگه دارد.
بی شک چنین انقلابی را تحمل اعوجاج و انحراف و قبیله گرایی و اشرافیت و شخص گرایی و تبعیض و مفاسد اقتصادی و سیاسی و... نبود، و با وجود روشنگری های ولایت، حق نیز همین بود. آنجا که مولا و امت، زیاده خواهی ها، توهمات، تردیدات و انحرافات را یکی پس از دیگری در جمع برخی خواص تحت هر جریان و عنوانی دیدند، همچون قطرات اقیانوسی بیکران بسان طوفان نوح، آفات و کژی ها را شستند و از چهره تابناک انقلاب زدودند.
نهم دی ماه هشتاد و هشت، تداوم حرکت اقیانوسی بیدار دل و اما دل شکسته بود که فارغ از تحمل دردهایی نظیر سکوت برخی خواص، یا حرف های دوپهلوی عده ای، جانانه وارد میدان کارزار شدند و غبار فتنه را از سیمای انقلاب شستند.
مبارک باد ایام الله نهم دی بر ملت بزرگی که هم طوفان نوح شد و هم سوار بر کشتی انقلاب اسلامی، جشن بزرگ پیروزی بر فتنه و فتنه گران را بر پا نمود و نصرت الهی را بر قلوب خویش و این سرزمین رهنمون ساخت. و مبارک باد بر نهم دی افتخار پیوستن به ایام الله، یا همان روزهایی که بیشتر رنگ و بوی آسمانی دارند... روزهایی که پشت شیطان در آن بیشتر می لرزد و بینی آن به خاک مالیده می شود.
بیاد شهدای گمنام!!!
برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود:
عمه بیا گمشده پیدا شده!