سفارش تبلیغ
صبا ویژن



.:: یا ربّ ::.


یه زمانی همه ی بارون های دنیا خیلی دوست داشتن تو کربلا باشن...

می خواستن برن کمک...

کمک طفلی شیرخوار...

کمک باباش...

کمک عمّه...

کمک رباب...

کمک دختری سه ساله...

کمک عمو...

کمک علیّ اکبر...

کمک قاسم...

کمک دامن های آتش گرفته...


اینجاست که باید گفت:


ببار ای بارون ، ببار...

اشک شیعه هم فریاد گر این بیته که :

ببار ای بارون ، ببار...


خوش به حال شیعه هایی که تو عتبات عالیات تکه پاره شدند...

شنیدم یه شیعه طوری تکه پاره شده که دیگه نتونستن بشناسنش...

مگه خونش از خون علیّ اکبر رنگین تر بوده؟!...


ببار ای ابر بهار

ببار ای ابر بهار

ببار ای ابر بهار

با دلم به هوای زلف یار

ببار ای ابر بهار

با دلم به هوای زلف یار

داد و بیداد از این روزگار

ماه دادن به شبهای تار

ای بارون

بر کوه و دشت و هامون ببار ای بارون

ببار ای ابر بهار

ببار ای بارون ببار

با دلم گریه کن خون ببار

در شبهای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار

ای بارون

دلم خون شد خون ببار

بر کوه و دشت و هامون ببار

به سرخی لبهای سرخ یار

به یاد عاشقای این دیار

به کام عاشقای بی مزار

ای بارون

 

شهاب


[ یکشنبه 88/2/6 ] [ 4:8 عصر ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب