سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.:: یا ارحم الرّاحمین ::.



یک روز صبح



یک روز، صبح زود، ازل بود یا ابد

فرقی نمی‎کند، سرّ این راه نا بلد


پا کردم عقل را و بسی راه دور شد

نزدیک بود گم کنم کفش بی خرد


یکروز ، صبح زود رسیدم که: اَلسّلام

یک روز صبح، جای صنم گفتم: الصّمد


عیسی که نیستی پدر تو امام بود

این بار چندم است که گهواره حرف زد؟


ای آب نون هال که یک قطره‎ی شما

کافیست در شکستن اندام پیر سدّ


تو آن ستاره‎ای که تمام منجّمان

حتی نکرده‎اند شبی هم تو را رصد


نام تو چیست؟ کودک موسی؟ نه؟ گــُل؟ نه؟ سیب؟

جایت کجاست؟ باغچه؟ گهواره؟ یا سبد؟


دریا کنار مرقد تو موج می‎زند

ماهی و پادشاهی تو حکم جزر و مـَدّ


از یک شروع می‎شوی و هفت مرتبه

در جلوه می‎روی بشوی هشتمین عدد


هر کس که می‎دهد به تو از دور یک سلام

وقت جواب، مضربی از هشت می‎شود


اینجا فقط توئی و توئی این "توئی" چه خوب!

آنجا منم، منم، منم و این "منم" چه بد!


من قصد کرده‎ام بروم مشهد الرضا

من قصد کرده‎ام بروم یا علی مدد


رضا جعفری

 

 

 

 

 

آقاجون ، اجازه بدین چیزی نگم، شما که حرف دلمون رو خوب می دونید......




[ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 4:42 صبح ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب